کرم از خودم بود

سلام . اسمم شبنمه ، 20 سالمه.
یه دختره معمولی مثه خیلیای دیگه.از بچگی ، پسرای فامیل یه جور دیگه نگام میکردن و از هر فرصتی واسه ور رفتن باهام استفاده میکردن.خداییش اینم بگم که پسرای خوب و خوش قیافه ای هستن که هر دختری دوست داره باهاشون آمار بازی کنه.بین همه ی اینا یه پسرخاله دارم که از هر لحاظ بی نظیره!!
با اینکه سنم کم بود (حدود 13 سال) ولی پیش اومده بود که با دختر خالم یعنی خواهر شاهین ، تو گوشی یا کامپیوترش فضولی کردیم و کلی عکس و فیلمای سکسی دیدیم.
 
شاهین 26 سالشه و واقعا میتونه دل هر دختری رو ببره.هر مناسبتی میشد که همه ی فامیل دور هم جمع بودن ، اون به یه بهونه ای منو بغل میکرد و میرفتیم تو کار لب بازی! اینم بگم که خودم چون ازش خوشم میومد ، اصلا نه نمیگفتم بهش.
این داستانا ادامه داشت تا اینکه من 16 سالم شد.خونواده ی تقریبا آزادی داریم،یعنی پیش پسرای فامیل خیلی راحت لباس میپوشیم یا مشکلی با دوس دختر یا دوس پسر داشتن نداریم.یه بار داداش من که همسن شاهینه دوس دخترش و دعوت کرد خونه تا دور هم باشیم.از شانس بد یا خوب من ، شاهینم اتفاقی اومد.حالا دیگه جمعمون جمع بود و شاهین پیشنهاد داد که داداشم شراب بیاره تا یکم سرمون گرم شه.خلاصه شراب و زدیم تو رگ و کم کم متوجه شدم که آقا شاهین یه نقشه هایی تو سرشه و دیدش بهم عوض شده اونم چجوووور!!
داداشم و دوس دخترش رفتن تو اتاق.منم خواستم سرم و با ماهواره گرم کنم ، تا نشستم رو کاناپه ، شاهین سریع اومد بالا سرم و لبشو گذاشت روی لبم…
 
واااای چقدر داااغ بود!
ترسیدم که نکنه داداشم یهو بیاد و داستان شه…
سریع هولش دادم،با ترس گفتم دیوونه الان پویا یا دوس دخترش میان میبیننمون!!
با اینکه خودمم خیلی دوس داشتم بغلش کنم و همو ببوسیم ، ولی از ترس آبروم مانعش شدم!
ولی شاهین خرتر از این حرفا بود ، بیخیال نشد،اومد آروم در گوشم گفت : اونا فعلا نمیان بیرون ، نترس!!
بعدش دستم و محکم گرفت و کشوندم سمت اتاق خودم.
واقعا ترس کل وجودم و گرفته بود.
فکر اینکه اگه یه لحظه یکی ببینه …
 
دل و زدم به دریا ، شروع کردم لوس بازی و شیطونی …
شاهین کلاً آدم حشری ای بود ، رفتار اون شب منم داشت اذیتش میکرد.اینو وقتی همش داشت کیرشو تو شلوارش جابجا میکرد فهمیدم.
اونشب یه شلوارک کوتاه با یه تیشرت تنم بود.پاهام پره بخاطره شنا کردنم ، و همه میگن خوش فرمه ، شاهینم تو طول شب زیادی به پاهام نگاه میکرد،منم بدم نمیومد و بیشتر با پاهام براش عشوه گری میکردم.
تا اونموقع هیچوقت نذاشته بودم دستش جز از رو لباس و جز سینه هام ، به پایین تنم بخوره.یعنی تو شیطونیامون فقط لب بازی بود و یکم مالیدن سینه هام.ولی اون شب خیلی فرق داشت.
چشای جفتمون از شهوت داشت برق میزد.
شاهین منو چسبوند به دیوار و داشت لبام و میکند ، منم همراهیش میکردم.
آااااخ…اوووومممم…خیلی خوش طعم بود…
 
شرابه کار خودشو کرده بود.شاهین سعی میکرد تیشرتم و بزنه بالا ولی نمیدونستم حماقته یا ترس؟!ولی مانعش میشدم.
حق داشت ، تو اوج لذت بود و من مثه گاو داشتم برخورد میکردم !Smile)
تا اینکه به زور لباسم و داد بالا (حتی صدای جر خوردن لباسمو شنیدم) .
سینه هام کوچیکه ، تا چشمش به سینه هام افتاد گفت : چرا قایمشون میکردی این کوچولوهارو؟!هوممممم….
و افتاد به جون سینه هام…
از روی شکمم زبونشو میکشوند تا نوک سینه هام.
هر چند ثانیه یکبارم یه گاز کوچولو از نوکش میگرفت.
انقدر سینه هام و میک زد که واقعا درد تو کل سینم پیچیده بود ولی خیلی لذتبخش بود.
خودمم دستم و گذاشتم لای موهاشو سرشو فشار میدادم رو سینم…
صورتشو آپرد بالا و نگام کرد . گفت : چیه!؟حشری شدی عشقم؟!حالا مونده…
 
من از اینکه اون لحظه بخوام بهش حرفی بزنم خجالت کشیدم و سعی کردم صورتمو خیلی عادی نشون بدم ، ولی از برق چشام و گازای ریزی که از لبم میگرفتم ، همه چی تابلو بود.
همچنان میترسیدم که کسی بیاد و ما رو ببینه ، واسه همین بهش گفتم تورو خدا بیخیال شو و از هر فرصتی استفاده میکردم تا از دستش فرار کنم.
محکم چسبونده بودم به دیوار و یه دستش همش از روی شلوار کونم و لمس میکرد…
حس خوبی بود .
سعی کرد شلوارم و دربیاره که اجازه ندادم.ولی اصرار کرد ، جوری که بغض کردم و التماسش کردم که اینکار و نکنه.ولی انگار هیچی حالیش نبود.
 
یه لحظه ازش بدم اومد و به خودم لعنت گفتم که همچین غلطی کردم اونم با فامیل!!
کار از کار گذشته بود…شاهین منو خوابونده بود رو تخت و خودشم افتاده بود روم.
از سنگینی وزنش داشتم جون میدادم…
اشکامم پشت هم داشت صورتو خیس میکرد.
بهم گفت تو باید مال خودم بشی ، گریه نکن کاریت ندارم!
ولی ترسی که داشتم یه لحظه هم اجازه نمیداد تا گریه نکنم..
چندبار بهم گفت گریه نکن …بهت میگم گریه نکن…با توام!…گریه نکن!
ولی نمیتونستم.
 
یهو یه کشیده زد تو صورتم و گفت مگه با تو نیستم؟!
یه لحظه ساکت شدم.
گفت گریه نکن وگرنه یه بلایی سرت میارما!
واقعا فکر نمیکردم اینجوری باشه.میگن گول ظاهر آدما رو نخور ، همینه!
هیچی نگفتم و انقد سرد شدم که مثه یه مرده بودم.
یعنی وقتی بوسم کرد ، یا بغلم کرد ، بی هیچ حس و عکس العملی برخورد کردم.
دلم برا خودم سوخت ، بچه بودم ولی خریتم کرده بودم!
چشام از گریه قرمز بود،رو صورتمم جای انگشتای شاهین …
وقتی دید دیگه بهش اهمیت نمیدم عصبی تر شد ! منو برگردوند و دستشو گذاشت جلوی دهنم ، کس منم خیس شده بود ، با یه حرکت کیرشو گذاشت روی سوراخ کسم!داشتم دست و پا میزدم که نذاره توش…
 
خودش فهمید ، بعد ها گفت که واسه ترسوندنم اون کار و کرده!
کیرشو یکم جابجا کرد و درست گذاشت رو سوراخ کونم!!!!
واااااای خدایاااا … از خیلیا شنیده بودم درد داره…دوس نداشتم تجربش کنم…
بهم گفت : حالا که جلو رو بستی میزارم پشتت!
گفتم جون مامانت ، تورو خدا نکن…!دوباره گریه هام شروع شد .
تا به خودم بیام حس کردم یه فشاری توی بدنمه که از دردش حتی نمیتونستم تکون بخورم !!
خیلی حس بدی بود.هرکاری کردم که از زیر شاهین خلاص شم ولی هیکلی تر از این حرفا بود.
فقط بهم میگفت هیسسس …هیسس الان تموم میشه…گریه نکن بهت میگم… !!
 
و بعد از چند بار تلمبه زدن ، یه گرمی عجیبی تو کونم حس کردم و دیدم بعله…لطف کردن و آبشونم ریختن تو ما !
وقتی میخواست کیرشو بیاره بیرون درد داشتم ولی نه مثه اولش!
از ترسم دستم و بردم سمت سوراخ کونم …
واااای چرا انقد گشاد شده بود؟؟؟
حالم داشت از خودم بهم میخورد !
سریع پریدم تو حموم ، چندتا فحشم به شاهین دادم و تصمیم گرفتم دیگه حتی جواب سلامشم ندم ، ولی نشد!!!
یعنی بلد بود دل به دست بیاره ، و بازم خر شدم…
از حموم که اومدم ، دوس دختر پویا داشت خدافظی میکرد .
خدا خدا کردم شاهینم بره که حداقل اون موقع دیگه نبینمش…
 
شکر خدا اونم رفت .
از اون به بعد کلی جریانای دیگه اتفاق افتاد که اگه حال کردین براتون تعریف میکنم.
به این صورت ؛)
خوش باشین
 
شبنم

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «کرم از خودم بود»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا