سکس بیاد موندنی تو یه روز بارونی

میخوام خاطره ی یکی از بهترین سکسامو ک با عشقم داشتیم رو براتون تعریف کنم.
 
منو علی دو ساله ک باهم دوستیم اینجور که خودش میگه اوایل فقط برای سکس باهام دوست شده بوده ولی به مرور زمان عاشقم شده.خلاصه بگم که من17 سالمه و 26.دقیقا 9 سال از من بزرگتره.چن مدت پیشم اومد خاستگاریم ولی به دلایلی خانوادم موافقت نکردن که ازدواج کنیم ولی ما رابطمونو قطع نکردیم و خیلی عاشق هم بودیم اون اولین و اخرین پسری بود که باهاش دوست شدم هیچوقتم بهش خیانت نکردم.ببخشید مقدمم طولانی بود دیگه بریم سراغ داستان.خصوصیاتمم اینکه پوستم گندمگونه قدم 162 وزنم 60 و چشام درشته قهوه ای بینی خوش تراش و لبامم گوشتیه موهامم بلند خرماییه.کمرم باریکه و انصافا باسن خوشگل و تپلی دارم از اون باسن ژله ای ها…
 
تویه روز سرد زمستونی صبح از خواب بیدار داشت بارون میومد شدم حس کردم که خیلی حشری هستم یه زنگ زدم به علی گفتم عزیزم کاش امروز خونه ی خواهرت خالی بود میرفتیم اونجا گفت که خواهرم خونه ی ما هست کلید میگیرم میام .خوشحال شدم زود پریدم تو حمومو صفا دادم همه جامو بعدم اومدم بیرون یه تاپ صورتی خیلی خوشکل که یقش کاملا باز بود بایه شلوار لی تنگ پوشیدم پالتومم پوشیدمو آرایش ملایمی کردم لنز خاکستری هم گذاشتم موهامم مثل همیشه یه ور ریختم تو صورتم از خونه زدم بیرون خودم حس میکردم که خوشگل شدم اخه پسرا یه جوری خاص نگام میکردن تو راه بودم سوار تاکسی .که علی اس داد کجای نفسم؟گفتم نزدیکم قربونت برم من…
 
از تا کسی پیاده شدم رفتم تو کوچه دیدم در بازه رفتم تو درم اروم بستم داشتم کفشامو در میووردم ک دیدم علی دس بشینه جلوی در وایساده و لبخند همیشگی رو لباشه و داره بهم نگاه میکنه سلام کردمو رفتم تو اونم جواب دادو محکم بغلم کرد گفت وااای عزیزم چقد یخ کردی.و منو برد نزدیک شومینه ی بوس از گونم کردو گفت مارو نمیبینی خوشحالی؟با حالت بچه گونه ای گفتم ن عجیجم.
گفت قربونت برم میدونم پاشو لباساتو در بیار راحت باش. رفتم تو اتاق پالتو و روسریمو در آوردم موهامم جلو ایینه درست کردمو اومدم پیشش.گفت وااااای خانوم خوشکلم اومد ی نگاه خریدارانه ای بهم میکرد و لبخند کمرنگی رو لباش بود.ی نگاه یواشکی به شلوارش کردم دیدم بعععلههههه کیرش بلند شده و داره شلوارو جر میده.خندم گرفت ولی به روی خودم نیووردم رفتم کنارش رو کاناپه نشستم دسشو انداخت دور گردنم گفت بشین تو بغلم مهسای من.بلندشدم با یه عشوه ی دخترونه نشستم رو پاش خیره شده بود ب صورتم منم سرمو انداخته بودم پایین.دستشم از پشت داشت موهامو لمس میکرد از کنار گردنمو گوشم دستشو میبرد تو موهام لباشو اورد نزدیک و پیشونیمو بوسید
 
سکوت کرده بودیم موهامو از صورتم کنار زد گفت به من نگاه کن نگاش کردم یه مرد واقعی جلوم بود نه یه پسر بچه ی بی تجربه .ی لبخند ملیح زدم گفت وقتی میخندی چقدر چهرت مهربون میشه .گفتم مگه مهربون نیستم ؟؟؟گفت هستی عشق من .بعد همونطور که رو پاش نشسته بودم بغلم کرد بردم تو اتاق خواب خواهرش تو راه میگفتم واااای الان می افتم منو بذار پایین فقط میخندید…
بعد خابوندم رو تخت دکمه های پیرهنشو اروم یکی یکی باز میکرد منم فقط نگاش میکردم که هیکل مردونش نمایان شد سینش مو داشت خییییلی دوسداشتم رومو ازش برگردوندم .اومد رو تخت گفت خوشکله تو عشق کی هستی؟گفتم علی گفت جونم.بعد اروم همونطور که خوابیده بودم تاپمو دراورد خوابید روم سینش رو سینم بود که یه آه بلند کشید کلفتی کیرش رو حس میکردم رو کسم که شروع کرد به لب گرفتن تو این کار استاد بودیم جفتمون زبونشو میکرد تودهنم منم زبونمو میکشیدم رو لب بالاییش اینکارو خیلی دوست داشت منم بیشتر انجامش میدادم از زیر رو لبم زبونشو کشید تا روی گردنم ی آه از رو لذت کشیدن اونم فقط گفت جون خوشت اومد؟و شروع کرد گردنمو خوردن لاله ی گوشمو میخورد گردنمو لیس میزد اومد رو سینم با دستش سینمه ی سمت چپمو از سوتین در اورد و شروع کرد ب خوردن نوک کوچولوشو گاز میگرفت منم غرق لذت بودم فقط اه و ناله میکردم
 
نفسام تند شده بود قلبم داشت از سینم میومد بیرون همزمان وقتی داشت نوک سینمو لیس میزد بهم نگاه میکرد ک بیشتر حشری میشدم.با یه حرکت سریع سوتینمو باز کرد و پرتش کرد پایین تخت دو تا سینمو گرفته بود تو دسش میگفت جووون و فشار میداد یکم دردم گرفت نگاش کردم یه آااای گفتم ک دیگه فشار نداد دوباره شروع کرد به خوردن ولی اینبار با ولع بیشتری میخورد محکم نوکشو گاز میگرفت دردم میگرفت ولی دردشم لذت داشت لامصب سینه هام قرمز شده بود شکممو لیس میزد و دکمه شلوارمو باز کرد گفت درش بیار من داشتم شلوارمو در میووردم که خودشم بلند شد شرت و شلوارشو دراورد واااای کیییرش خیلی بزرگ شده بود الان دوتامون لخت لخت بودیم من فقط یه شرت قرمز لامبادا پوشیده بودم اومد سراغم پاهامو باز کرد وقتی داشت شرتمو در میوورد پاهامو داد بالا اروم شرتمو در اورد انداختش پایین تخت انگشتشو کشید وسط کسم تو که دیوونه شدم یه نگاه به چشماش کردم دیدم خیلی بی رحم و خشن به نظر میاد یخورده با کسم ور رفت دیگه روانی شده بودم تو اوج لذت بودم دستشو محکم گرفته بودم فشار میدادم گفت مهسا بذار بخورمش گفتم اصلاحرفشم نزن اخه بدم میومد یهو دیدم سرش لای پامه با زبونش چوچولمو تجریک میکرد
 
کمرمو بلند میکردمو میکوبیدم رو تخت تو اووووج بود و آه و ناله هام فضای خونه رو پر کرده بود گفت جوووون دوسداری؟؟؟گفتم ارهههه علی کیرتو بمال بهش که طاقت دارم بلند شد پاهاموباز کرد پاهامو دادم بالا اونم خوابید روم کیرش دقیقا رو خط کسم بود تنظیمش کرد وسط لبای کسمو رو چوچولم عقب جلوش میکرد انگار رو زمین نبودیم صدای دوتامون دراومده بود میگفتم بکن تووووش واااای جوووون چه حالی میده اونم نفس نفس میزد چشماش گرد شده بود موهام ریخته بود تو صورتم و چشمای خمارم بیشتر حشریش میکرد پنج دقه ای کیرشو گذاشت لای پام محکم عقب جلو میکرد که من ارضا شدم و بی حال افتادم گفت ارضا شدی تو؟گفتم اره گفت پاشو بخور داره میاد .بلند شدم کل کیرشو کردم تو دهنم میک میزدم و عقب و جلو میشدم کیرش خیلی بزرگ بود تو دهنم شده بود سفته سفته اونم با دستش سینمو گرفته بود فشار میداد و آههه واوههه میکرد میگفت واااای بخوور مال خودته.
 
یه دفه آب گرمشو تو دهنم حس کردم رفتم دستشویی دهنمو شستم برگشتم دیدم شلوارشو پوشیده و خابیده رو تخت اشاره کرد که برم پیشش منم فقط شرتمو پوشیدم و رفتم زیر پتو تو بغلش خوابیدم گفت چطور بود خانومم؟؟گفتم عاااالی قربونت برم تو چی؟دوسداشتی؟گفت اره فداتشم من هیچوقت از این بدن خوشگل تو خسته نمیشم و همیشه انگار بار اولمه که دارم میبینمت و باهات سکس میکنم.بعدشم هر دو سکوت کردیمو ب صدای دلنشین بارون که
از پنجره میومد گوش کردیم.
 
نوشته: مهسا.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا