با یه بوس شروع شد

اواسط تابستون بود گوشیم زنگ خورد شمارش غریبه بود معمولأ شماره هایی ک نشناسمو جواب نمیدم اون دفه هم مث همیشه…چند بار زنگ زد تا بالاخره جواب دادم.
_بله؟
_سلام
_بفرمایید؟
_نشناختی؟؟
_نخیر
_فک کن
_اگه خودتو معرفی نمیکنی خدافظی
_خدافظ…
 
قط کرد…صدای تخس و لحن پرروی حرف زدنش فقط منو یاد ی نفر مینداخت…” آرتان” برادر دوستم آرزو…
دوسال بود که هرروز میدیدمش ساعتی ک من کلاس میرفتم با ساعتی ک اون میرفت یکی بود و هرروز ب اندازه ی یک نگاه میدیدمش…صداشو قبلأ وقتی با آرزو پشت تلفن صحبت میکردم شنیده بودم. دوسش داشتم واقعأ خوشکل و جذاب بود اما ب هیچ وجه ب دوستی باهاش فکر نمیکردم…
بد از چند دقیقه مسیج داد
_ الیکایی میشناسمت
منم جواب دادم
_آرتان من نمیشناسمت!!
گفت از کجا فهمیدی منم
_دیگه دیگه…
خلاصه بحثمون تا چند روز ادامه داشت که بهم پیشنهاد دوستی داد اما من قبول نکردم اونم اصلأ اصرار نکرد
چند هفته ای همینجوری بهم مسیج میدادیم ک دوباره پیشنهادشو تکرار کردو این بار قبول کردم…
خیلی بهش وابسته شده بودم هرروز باهم بیرون میرفتیم
میخواست منو ببوسه اما من هیچوقت این اجازه رو بهش ندادم.
ی روز وقتی تو کوچه داشتیم قدم میزدیم بی مقدمه منو بوسیدو حس لمس لباش رو صورتم منو بیشتر عاشقش کرد
دیگه از اون روز ب بد هروقت پیشش بودم بیشتر از هرکاری منو میبوسیدو من واقعأ دوس داشتم.
ی روز چن بار پشت هم صورتمو بوسیدو بی مقدمه لباشو رو لبام گذاشت…ی بوس کوچیک کردو فوری لباشو برداشت با تعجب نگاهش کرد زد زیرخنده و منم از خنده های شیطانیش خندم گرفت….
 
خلاصه هرروز باهم راحت تراز روز قبل بودیمو هرروز لبامو میخورد و من عاشق لباش بودم.بگذریم کم کم از حد خارج میشد و ب سمت سینه هام میرفت و دیگه همه چی بینمون عادی شده بود…
چن بار بهم پیشنهاد سکس داد اما قبول نکردم.تا اینکه ی روز تو خونشون مث همیشه تو بغلش ولو شده بودم اون سینه هامو میمالیدو چرت و پرت میگف معمولأ حرفایی میزد ک حرص منو دربیاره…منم محکم بازوشو گاز گرفتم با این کارم منو پرت کرد زمینو افتاد روم و محکم سینمو گاز گرف خواستم جیغ بزنم ک محکم دهنمو گرفت موهامو کشیدو من برد تو اتاق وپرت کرد روتخت…مظلومانه گفتم عشقم دلت میااد؟؟؟
گفت آره پس چی!!!!!
بد خندیدو کنارم دراز کشیدو موهامو ناز کرد…
لباشوگذاشت رو لبامو لبای هم دیگرو خوردیم بد گردنمو خوردو نوک سینه هامو میمالید…من شل شده بودم و فقط با عشق نگاش میکردم…لباسمو دراوردو سرشو گذاشت رودلم و بهم خیره شد گفتم عاشششقتم…اونم لبخند زدو سوتینمو باز کرد و شروع ب خوردن سینه هام کرد…تو اوج لذت بودم و با دیدن صورت آرتان بیشتر لذت میبردم آروم آروم لباسی خودشو هم دراوردو شلوارمو تا نصفه پایین کشید دستشو آروم کشید رو کسم…
بد شلوارمو کامل دراوردو منو خوابوند روخودش و کسمو از روی شرت میمالیدو من لذت میبردم بد چرخیدو اومد روی من شرتمو دراوردو ب کسم نگاه کرد خجالت میکشیدم با دستش روکسم فشار داد و گفت قربونش برم…لبخندی زدم و صورتشو آورد جلو و لپمو بوسیدو دوباره رفت سراغ کسم
 
زبونشو آروم کشید روش بد کرد توش حسه عجیبی داشتم ناله هام بلند شده بود و انو حشری تر کرده بودم نزاشت ارضا بشم و سرشو از رو کسم برداشت شورتشو دراورد کیرش خیلی بزرگ نبود ازمن خواست بخورمش اما قبول نکردمو اونم اصرار نکرد
گفت خانومم گفتم جونم
گفت بکنم توش با استرس نگاهش کردم ی لحظه هنگ کرده بودم هنوز جواب نداده بودم که کیرشو محکم فشار داد توی سوارخ کسم جیغ کشیدمو چشامو بستم قلبم تند تند میزد.بدنمو ناز کرد و شروع کرد به عقب جلو کردن دیگه داشتم لذت میبردم نفهمیدم چی شده و دیگه دختر نیستم به هیچی نمیتونسم فکر کنم
سرعتش بیشتر شدو ی دفعه کشید بیرون و آبش رو ریخت رو سینم….
بد بی حال افتاد کنارم نفس نفس میزد نفساشو دوست داشتم…
حالش که سرجاش اومد رفت و دستمال آوردو سینه هامو تمیز کرد.
بدش بغلم کرد و گفت حالا دیگه واقعأ خانومم شدی.
تازه یادم اومد چه بلایی سرم اومد
بغضم شکست و زدم زیره گریه
اشکامو پاک کردو گفت آخره این ماه خوبه؟؟
گفتم چی؟
گف بیامو از مامان بابات بدزدمت
نگاش کردمو لبخند زد بد از یک ربع لباسامونو پوشیدیمو منو رسوند خونه…
 
عششقم راست میگفت اومد خواستگاریم و الان یک ماهه نامزدیم
آره…همه چی از ی بوس شروع شد!!!
 
پایان!
نوشته: الیکا.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «با یه بوس شروع شد»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا