وحید و دختر فراری

سلام خدمت دوستان
 
این داستانی میخوام بنویسم برمیگرده به چند هفته قبل من اسمم وحید 22 سالمه قدم حدود 180 یا شایدم بیشتر من پسریم که کمبود سکس نداشتم ولی سکس کامل نبوده یا از عقب بوده (با دختر هااا) یا در حد مالیدن وبوس و این داستان خیلی برام غیره منتظره و خوش بود اصلا هم اهل جق نیستم خیلی کم که بخوام دروغو کس بگم خواستم یه حالی بهتون بدم از قضیه دور نشیم.
یه شب مثل همیشه که به اتفاق دوستان تو محله کس چرخ میزدیم و حرف ساعت حول و حوش 1 نصفه شب بود من خداییش حالم اون شب اصلا خوب نبود دپرس بودم به خاطر جریاناتی آقا ما یه گوشه همیشگی داشتیم رفتیم که بشینیم اونجا نشستیمو حدودا 4 یا 5 نفر بودیم که هممون هم سیگاری البته من زیاد نمیکشم بعد یه 10 دیقه که گذشت یهو یه دختر حدودا 23 یا یکم بیشتر با یه مانتو آبی یه ساپورت مشکی و یه کوله از تو کوچه رو به پایین با عجله اضطراب رد شد منم به دوستام گفتم که این کیه گفتن نمیشناسیم و حرفمون تموم نشده بود چند تا پسر که تقریبا می شناختمشون پشت سر دختره راه افتادن بعد اونا که رفتن دوستم بهم گفت وحید پاشو بریم دنبالشون غلط نکنم اینا یه کاری میخوان بکنن منم گفتم باشه منم که مثل همیشه مسلح بودم یه قمه محض اطمینان پیشمه دیگه دعواس و هزار بدبختی ولی زیاد اهل شر نیستم مگه اینکه پیش بیاد ما پشت سر (منو دوستم که اسمش فرزاد) پسرای دیگه راه افتادیم از تو کوچه رسیدیم رو خیابون اصلی یدفه یکی از اون پسرا برگشت به من گفت : داداش کجا؟ منم گفنتم دارم میرم اون پایین خونمون تو میخوای نذاری برم؟؟
 
گفت :نه فقط دنبال اون دختره نباشین که بد میبینین!! منم گفتم مثلا اگه بخوام برم کدومتون میخواین جلومو بگیرین که دیدم سه تا شون اومدن جلو واسه منو دوستم تا قمه رو در آوردم سه تاشون سرجاشون میخکوب شدن که گفتن داداش با حرف هم حله منم که تقریبا راضی شده بودم قمه گذاشتم کنارو با دوستم رفتیم پیش خونه خودمون پیش خونه ما که چند تا زمین خالی هست به زمین خالی ها هم نوری نمیخوره دیدم یکی تو تاریکی صدای گریه میاد…
اون پسرای دیگه که دنبال دختره بودن خیلی ازمون دور شده بودن فک کنم گمش کردن منم رفتم تو زمین خای یکم دقت کردم دیدم دخترس رفتم جلو رو زمین نشسته بود گفتم سلام و علیک تو هم حتما یکی از اون لاشیایی بهش گفتم کی رو میگی من الان تورو دیدم و پیش خونه ما اینو که گفتم یکم آروم شد گفتم اینجا چیکار میکنی چرا این وقت شب این بیرون گفت برو گم شو نبینمت میخوام تنها باشم یهو از جاش بلند شد به دوستم گفتم بذار بره ولش کن اندازه 100 متری دور شد دوستم گفت گناه داره ولش کنیم منم یه خنده از رو تخصی به دوستم کردم یعنی آره دادا پایم رفتیم نزدیکش داشت با گوشیش حرف میزد میگفت جون مادرتون ول کنین(با ما نبود با مخاطب گوشیش بود) دیگه بسه واسم شر درس نکنین میرم یه جا میکپم و قط کرد منم گفتم چرا بکپی اگه بخوای با خیال راحت بیا میریم خونه ما واسه خودت راحت بگیر بخواب اول یکم من من کرد و گفت آخه دنبالمن الان زنگ زدن بهم 6 یا 7 تا موتور سوار دنبالمن گیرم بیان یه بلایی سرم میارم منم گفتم اگه میخوای بلایی سرت نیاد بیا خونه من گفت که خونه خالیه امن شر نشه واسه تو یا من گفتم خیالت تخت تخت سرش رو به علامت رضایت تکون دادو منم رفتم اونور کوچه در خونمون رو باز کردم خونه ما دو طبقست یه طبقش که کلا خالیه من اونجام یکیش که هممون اونجاییم با هزارتا ترس زنگ زدم به دوستم به آرومی بیان تو
 
ساعتو نگا کردم دیدم ساعت 2.30 شب فرزادو دختره اومدن تو پشت سرشون درو قفل کردمو بردمشون تو اتاق گفتم راحت بشین خیالت تخت هیشکی نیست منم رفتم از تو آشپس خونه از تو یخچال که واسه روز مبادا چیز میز توش میذاریم یکم شربت درست کردم و بردم تو اتاق یکم شربت خوردیم به دختره گفتم راحت باشه روسریشو در آورد وقتی قشنگ نگاش کرد خیلی دختر خشکلی بود انصافا دلم به حالش سوخت یکم نگاش کردم یه خنده ای کرد. فرزاد دوستم ازش معلوم دیگه حسابی شق کرده فرزاد صدام زد بیا کارت دارم گفت که وحید میخوای چیکار کنی زود باش یکاری کن بکنیمش دیگه گفتم فرزاد جان وایسا الان حلش میکنم عجله نکن دوباره رفتم از تو اتاق بغلی چند تا بالشت آوردم دادم به دختره و فرزاد دوستم گفتم راحت باشن رفتم پارچ و بردم آشپس خونه و اومدم فرزاد به دختره نزدیک شده دختره هم یکم ترسده بود یه زیر چشمی به فرزاد گفتم برو انور خرابش نکن الان اوکی میکنم منم رفتم پیش دختره پیشش نشستم یه متری از هم فاصله داشتیم ازش سوال کردم وگفتم بچه کجایی و چرا اومدی ؟ اونم گفت اسمش ساناز و 23 سال ازشهر بوقققق که بخاط مسائل امنتی نمیتونم بگم گفت که پدر و برادراش معتادن و مادرش هم دو سال مرده خلاصه حاجی سرتون رو درد نیارم کلی از این حرفا وسط حرفاش گریش گرفته بود گفت به من که اشکال نداره سرمو بذارم رو پاهات گفتم عزیزم راحت باش یه نگاه به فرزاد کردمو فرزاد هم کف بر شده بود بدبخت
 
آقا ما هم کم کم دستمو بردم تو موهاش نازش کردمو اشکاشو با یه دستمال پاک کردم و یه لبخند زدو به صورتش نزدیک شدم و لبش رو گذاشت رو لبام به فرزاد گفتم بره بیرون تا که من کارم تموم بشه کم کم مانتوشو از دکمه تقه ها بود باز کردم وازرو ساپورتش دس کشیدم رو کسش یه آهی کشید چشاشو بست تاپشو در آوردم سینه های معمولی داشت زیاد بزرگ نبود ولی خوب بود بدنش هم زیاد لاغر نبود متوسط بود یکم دیگه لب گرفتیم اومدم پایین گردنشو خوردم هی میگفت جوووووووووووووووونم بخور آخخخخخخ منم بد جور شق کردم اومدم پایینتر سوتینشو باز کردم نوک سینشو لیس زدم بهم گفت که تا میتونم گاز بگیرم منم نوک سینشو گاز گرفتم یه آخخخخخخ بلند از سر شهوت گفت انقد سینه هاشو خوردم که قرمزو کبود شد رفتم سراغ کسش از رو ساپورتش با دست مالیدم دیگه چشاشو از شهوت بسته بود ساپورتش رو از پاش در آوردم شرت پاش نبود چی میدیدم یه کس سفید با چوچوله صورتی منم با زبون رفتم سراغ کسش انقد با چوچولش بازی کردم خوردم که حسابی کسش باد کردو قرمز شد منم کامل لخت شدمو شرتمو در آوردم خوابیدم اونم کیرمو گرفت یکم لیس زد و یکم با دست مالید راستی اندازه کیرم 18 سانته زیاد هم کلفت نیست کیرمو گرفت تا ته کرد تو حلقش خیلی باهال ساک میزد مثل این پورن استارها کله کیرم میخورد به حلقش بلندش کردم گفتم بسه میخوام از پشت بکنم گفت که چرا از پشت از جلو هم میتونی منم یه بار دیگه گفتم کیرمو خیس کنه اون به پشت خوابیدو منم افتادم روش
 
کیرم گذاشتم دم سوراخ قرمز کسش یکم با کسش بازی کردم داشت از شهوت میترکید سرش رو کردم تو گفت جوووون داغه سوختم اینبار تا ته کردم تو کسش افتادم روش تلمبه میزدم همزمان سینه هاش رو میخوردم و تلمبه میزدم دیگه بیهوش شده بود از تو کسش کشیدم بیرون گفتم میخوام از پشت بکنم دمرو خوابوندمش زمین یه بالشت گذاشتم زیر شکمش کونش قشنگ قلمبه شده بود یکم تف زدم سر کیرم گذاشتم رو سوراخ کونش یکم هلش دادم نصفش بدون هیچ دردسری رفت یکم دیگه فشار دادم تا ته کردم توش گفت جووونم عزیزم جرمممممممم بده کونمو جر بده منم تلمبه میزدم از پشت موی سرشو گرفتم بهش میگفتم تو جنده ی خودمی کونتو میخواممممممم جنده، من که خیس عرق بودم تلمبه میزدم یه بار میزاشتم تو کسش یبار یبار تو کونش نزدیک یه ربع بیست دیقه بعد میخواست آبم بیاد کشیدم بیرون گفت که کیرمو میخوره دوباره به حالت پورنی من ایستادمو برام ساک میزد بعد دو دیقه آبم اومدو همشو نوش جان کرد ولو افتادیم رو هم دیدم فرزاد از پشت در میگه تموم نشد بیام تو با بیحالی گفتم بیا اومد تو اتاق منو دید گفت بابا چیکار کردی اونم فورا لخت شد و افتاد به جون ساناز جنده اول نمیذاشت میگفت بیحالم منم پا در میونی کردم گذاشت که بکنه منم رفتم تا wcبعد ده دیقه اومدم دیدم فرزاد هم بیحال افتاده روش گفتم چی شد فرزاد به این زودی گفت داداش همه که مثل تو نیستن ساناز هم یه خنده ای کردو گفت فقط خودت منم دوباره رفتم پیشش و از نو کس و کونش رو حال دادم تا صب 10 بار با فرزاد خودمون رو روش خالی کردیم
 
فرداش ساعت 9 یا 10 صب بود بیدار شدم دیدم فرزاد خوابیده و دیدم ساناز نیست و منم رفتم اینور و انور رو نگا کردم دیدم دستشوئیه اومد بیرون یه بوسش کردم خودمونو جمو جور کردیم درو با بدبختی و آروم باز کردم زدیم بیرون شماره ساناز رو ازش گرفتم و با فرزاد نفری 20 تومن بهش پول دادیم خداییش واسه سکس تا حالا پول خرج نکردم ولی دختر بیچاره ای بود دلم به حالش سوخت بهش گفتم هر وقت خواست هم جا هم کیر خواست بهم زنگ بزنه یه ماچ از لبم کردو گفت باشه یه خنده کردو رفت بعد این جریان یکی دو بار دیگه بردیمش به اتفاق دوستان خواستین اونم مینویسم اگه خوشتون اومد دوستون دارم ..
 
نوشته:‌وحید

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

5 دیدگاه دربارهٔ «وحید و دختر فراری»

  1. 09366909774
    کون می‌دم و به گی‌ بودن افتخار می‌کنم. هر کیری‌ مزه خودشو داره برای کردن کون من همین الان زنگ بزنید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا