وفادار

من یک مرد چهل ساله هسستم. کلاس چهارم دبستان بودم که یک زن و شوهر جوان آپارتمان کنار خونمون را خریدن و همسایه ما شدن. خانمه تپلو دوست داشتنی بود با لبهای برجسته . همیشه از نظر من اون خانم مظهر زیبایی بود. بعد از یکسال از هم جدا شدن و خانمه همونجا موند چون بنام اون بود. چند روز بعد خانمه اومد خونه ما(با مامانم دوست شده بود) و از مامانم خواهش کرد که شبها یا من یا برادرم(که 2 سال از من بزرگتره) شبها بریم خونه اون بخابیم که نترسه. مامانم قبول کرد و قرار شد یک شب من و یکشب برادرم بریم اونجا. شبها که نوبت من بود وقتی میخوابید میرفتم یواشکی نگاهش میکردم.کلاس دوم راهنمایی کهبودم یکشب داشتم همینجوری دید میزدم و بعدش رفتم تواتاق و داشتم کیرمو میمالیدم که یکدفعه مینا(همون خانم)اومد تو من هول شدم و اون آروم اومد پیش من و دستشو کردتو شرتم.
 
وای که چه حس خوبی بود. اونشب 4 مرتبه با هم سکس کردیم.دیگه کارمون همیشگی شده بود. وقتی به دبیرستان رفتم مادرم رفتن منو ممنوع کرد ولی نیمه شبها یواشکی میرفتم اونجا و سکس میکردیم. تنها وتنها با اون بودم و حتی به هیچ دختری نگاه نمیکردم. دانشگاه در رشته پزشکی قبول شدم(پدرم نیزپزشک بود و برادرم هم در رشته پزشکی و خواهرم دندانپزشکی درس میخوندن) پدر و مادرم فوت کردن و برادر و خواهرم به کانادا مهاجرت کردن ولی من با مینا موندم. از اون خونه جابجا شد و منم همراهش رفتم . به توصیه دوستان پزشکم 3 بار خانم بردم ولی لذتی که با مینا بهم میداد را نداشت. از اون به بعد دیگه با هیچکس نبودم الان مینا 60 سالشه و من هنوز از سکس با اون لذت میبرم. ازدواج هم نکردم و همینطوری با مینا موندم. به نظر شما کاری که میکنم درسته یا نه؟
نوشته: ساسان

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «وفادار»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا