قصه های سکسی مجید

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود.سلام بچه های خوب و بد. ماجرایی که میخوام بگم سال قبل اتفاق افتاد. با وجود تجربیات سکسی زیاد که با آدمای مختلف داشتم ( البته منظورم مونثه هااا ) میخوام ماجرایی رو براتون شرح بدم که شاید خیلی سکسی نباشه و یه سوالی هم آخر ماجرا میپرسم و دوست دارم جدا از نظراتتون درباره ماجرام جواب واقع بینانه شماها رو درباره سوالم رو هم بشنوم. ضمنا این ماجرا رو همین الان دارم مینویسم تا بفرستم حال اینکه برم چک کنم و ببینم غلط املائی داره یا نداره رو ندارم پس اگه احیانا جایی اشتباهی تایپی دیدین نگید اوه سواد نداری. سعی میکنم دقت کنم چیزی رو به اشتباه تایپ نکنم و نمیخوامم خالی بندی رو چاشنی ماجرام بکنم و آب و تاب الکی بدم پس نگید چقد ماجرات طولانیه و اینکه ماجرات سکسی نبود. اسم ها اسم های خودمون نیس.
 
30سالمه. پارسال که 29سالم بود.یه روزی تو خونه رو تخت دراز کشیده بودم تازه خواب به چشمم اومده بود که یهو صدای ویبره گوشی رو میز کامپیوتر بدجور منو ترسوند.ترس که نه اما یهویی از خواب پریدم.بلند شدم رفتم گوشیو گرفتم.
شماره ناشناس بود و از تلفن کارتی بود .کد شهری هم داشت که نمیدونستم ماله کجا هست.
كم و بيش مزاحم تلفنی داشتم به هركسي فكر ميكردم باشه به جز کسی که زنگ زده.
گفتم بفرمائيد.گفت سلام. گفتم سلام .گفت نشناختي. گفتم راستيتش نه . گفت خواب بودی. گفتم ببخشید شما ؟ گفتش اه هنوزم خنگی. سیمین ام دیگه. با خوشحالی گفتم سیمین توووئی واقعا خودتي.اونم گفت آره چه خبر خوبی؟ گفتم ممنون سیمین جان خيلي خوشحالم صداتو ميشنوم خيلي پست فطرتي چرا این مدت اصلا بهم زنگی نزدي(خداییش هم وقتی زنگ میزد خیلی خوشحال میشدم ربطی نداشت با خوشگلتر از این دوست بودم یا نبودم.شاید چون اولین و قابل اعتماد ترین دوست دخترم بودش و یه جور غرور خاصی داشت ) صداي خندش ميومد كه گفت چه خبرا مجید. گفتم خبری نیست. گفتش كجايي گفتم خونه. گفتش خونه مامان اينا ؟گفتم آره گفتش آخرین بار میگفتی داری خونه میگیری گفتم نشد دیگه. گفت نمیتونی حرف بزنی گفتم چرا چرا اما خوب خیلی راحت هم نمیتونم حرف بزنم. گفتش دیگه چیکار میکنی کجا مشغولی و… بعد کمی حرف زدن از این ور اون ور بهش گفتم میشه تو این هفته ببینمت؟ گفتش اوم آره دوشنبه وقت داری؟گفتم صبح یا ظهر؟ گفت صبح گفتم آره. گفت: ماشین دستته؟ گفتم: نه پس پیاده میام کول ات میکنم خوب معلومه دستمه. بیام سمت خونه ات؟ سیمین گفت حالا بهت خبر میدم احتمالا خونه مامانم اینا باشم بیا اون سمتی دم خیابون اصلی وایسا منم میام.گفتم کجاش؟ گفت همون سر خیابون یه مغازه عطر فروشی هم داره. گفتم باشه چه ساعتی باشم؟ گفت چه ساعتی راحت تری بعد خودش گفت ده خوبه؟ میخوام بچه رو مهد ببرم اول بچه رو مهد تحویل بدم بعد با هم میریم بیرون. گفتم باشه عزیزم و سیمین گفتش کاری نداری. گفتم نه فدات. آها فقط یه چیزی با خطتت بهم تک بنداز شمارت بیفته. گفتش نه خودم سر وقت میام یه ربع بیست دقیقه شد دیدی نیومدم بدون مشکلی پیش اومده نمیتونم بیام.گفتم باشه.سر اینکه شمارشو بده نخواستم باهاش چک و چونه بزنم چون مرغ سیمین یه پا داشت خداحافظی کردیم…
 
دوشنبه حسابی شیک و پیک کرده بودم. یه تی شرت سبز تیره آستین کوتاه پوشیدم که آستینش فقط از سرشونه ام ده سانت فاصله داشت و پیچ و تاب عضلات بازوهام بیرون زده بود و حسابی به چشم میومد . البته هیکل درشتی ندارم قدم 182 وزنم 78کیلو هستش. عینک دودیه هفت هشت هزار تومنی امو که ظاهر گرون قیمتی داشت رو هم زدم :Dشلوار جین هم پوشیدم . رفتم سمت خونه مامانش اینا.
سر خیابونشون پارک کردم قبل ازدواجش خونه اشون رو بلد بودم همون زمان مجردیشم یه بار منو داخل خونه اش برده بود. البته فقط برای اینکه یه وسیله سنگین رو بزاریم پشت ماشین من تا ببره جایی.ولی خوب نیم ساعتی تو خونه اش بودیم اما منه خر منه الاغ منه اوسکول اون زمان کاری نکرده بودم فکر میکردم اون یه بار کاری نکنم میشه برگ عبورم برای رفتن های مجدد به اون خونه که زهی خیال باطل. تنها سکسمون هم زمانی بود که تازه چند ماهی عقد کرده بود و من تو اون سکس یه ربع بیست دقیقه ای کردمش و نتونسته بودم ارضاش کنم.
اینکه چرا وقتی عقد بود و چند ماه مونده به عروسیش باهام سکس کرد واسه این بود که شوهرش با زن شوهر داری رابطه داشت که قبل ازدواج دوست بودن و سیمین متوجه شده بود که این رابطه موقعی که عقد کردن هم ادامه داره.و با وجود تذکری که به شوهرش داده بود شوهرشم قول داده بود اما باز زیر قولش زده بود.
ساعت ده وپنج دقیقه شده بود منم دوبل پارک کرده بودم و اون خیابونم طوری بودش که مامور راهنمایی رانندگی که اونجا ایستاده بود یکی دو باری بهم تذکر داد البته چون سرباز وظیفه کم سن و سالی بود با یه چاکرم نوکرم غلومتم یه دقیقه صبر کن خانمم بیاد قانعش کردم. یه بارم حتی خود ماشین پلیس راهنمایی رانندگی رد شد و با صدای با ابهتی از پشت بلندگو بهم تذکر داد پراید حرکت کن پراید حرکت کن. منم حرکت کردم ولی وقتی ماشین راهنمایی رانندگی دور شد دوباره دنده عقب گرفتم تا بهانه دست سیمین ندم بگه اومدم نبودی دربستی گرفتم رفتم. آخه از این اخلاقای گه داشت. دوباره ماشین رو پارک کردم . چند سری از آینه وسط نگاه کردم بلاخره بعد چند لحظه سر و کله اش پیدا شد یه دخمله گوگولی مگولی دستش بود میدونستم دختر دار شده قبلا بهم گفته بود. تو همون چند ثانیه تا بیاد سوار ماشین شه متوجه شدم سیمین خیلی نسبت به چند سال قبل جذاب تر و خوشگلتر شده چه ظاهری و چه هیکلی. بدنش جا افتاده تر شده بود همه اینا رو تو اون چند ثانیه قبل اینکه بیاد سوار ماشین شه از آینه وسط ماشین دیدم. سیمین26سال سن داشت قد خیلی خوبی داشت 176 و زمان دوستیمون و چه زمانی که عقد بود و سکس کردیم وزنش67 کیلو بود. اما الان که می دیدم مشخص بود چاق تر شده .اومدش در عقب ماشین رو باز کرد سوار شد. صداش میومد برو مامانی سوار شو آفرین.سرمو برگردوندم نگاشون کردم گفتم سلام عموو.بچه اش با حالت اخموئی نگام میکرد. حدودا دوساله میشد یه جوری نگام میکرد انگار میفهمه چطور آدمی ام و چشم برزخی داره. خود سیمین وقتی در رو بست نفس نفس میزد گفت هووف سلام خوبی مجید چطوری منم گفتم سلام جیگر عسله جوجوی خوشگله من خندش گرفت.
 
 
گفت حرکت کن منم تو همون حال که ماشین رو حرکت داده بودم دو تا بوق برای اون مامور وظیفه راهنمایی رانندگی زدم و تشکر کردم بعد به سیمین گفتم هوی شوفر پدرت که نیستم اینطوری میگی حرکت کن. از تو آینه نگاش کردم لباش بسته بود اما داشت میخندید.گفتم الهی عجب دختر ملوسیه اصلا به تو نرفته خندش گرفت. گفتم نکنه این بچه منه ؟با خنده گفتش گم شو بینم دیوانه. تو کجات خوشگله؟ گفتم خداییش بچه من نیست. سیمین گفتش شفتیاا بچه دو سالش نشده و یه لبخند زد گفتش هنوز آدم نشدی.گفتم خوب نه ماه که تو شکمت بود ما هم سه سال قبل سکس کردیم.سیمین خنده ظریفی کرد گفتش خفه شو میدونی چند بخشه. خنده هاش هیچوقت بلند و جلف نبود شاید همین غرور و ابهتی که داشت باعث شده بود برام به قول سالومه جان جالب انگیز باشه (مجری باحاله سالی تاک در من و تو).گفتم سیمین! بچه تو این سن چیزی میفهمه یه وقت. گفتش نه بابا.بعد تا اونجا که یادمه سیمین گفت یه لحظه برگرد.ماشین رو انداختم سمت راست خیابون کمی از ماشین جلویی فاصله گرفتم بعدش برگشتم سمت سیمین نگاش کردم یعنی در اصل اون نگاه کرد با حالت بامزه و جالبی گفتش اوهو چه صورتش تپل شده قیافت مردونه تر شده رومو برگردوندم به جلو اما از آینه نگاش میکردم گفتم مرسی تو هم خیلی جیگر شدی فکر نکنی چون ازم تعریف کردی اینا رو میگم .سیمین گفتش برو بابا جدی میگم قیافت جا افتاده تر و قشنگتر شده اما اخلاقت همونه.شخصیت بچگانه. بعد ادامه داد من که بدنم افتضاحه خیلی وزنم بالارفته میخوام یه مدت دیگه باشگاه برم .گفتم کس خل نشو دیوونه که با اخم و جدی گفت مجید درست حرف بزن .گفتم باشه بابا حالا چند کیلویی گفتش 84. تازه الان بهتر شدم شیش ماه قبل میدیدم چی نود و دو کیلو بودم. گفتم اووووه خرس شده بودی. اما الان که عالی هستی معرکه ای. گفتش برووو باباا تو اصلا چی حالیته باید 17 کیلو کم کنم. گفتم یهویی بگو میخوای خلال دندون بشی. من خیلی وزنم بالا نرفته 78شدم.گفتش وزنت خوبه مناسبه. گفتم سیمین من جای شوهرت بودم اگه خودتو لاغر میکردی محلی بهت نمیزاشتم.گفت به درک.
 
گفتم میزدمت گفت چه غلطا. بچه اشو مهد رسوندیم تا سیمین از مهد بیاد بیرون بعضی زن های دیگه هم میومدن بچه هاشون رو میزاشتن. دیدم عجب مهدکودک کس بازاریه یکی دوتا از زن هایی که از مهدکودک در اومدن خیلی از سیمین نازتر بودن. سیمین هم قشنگه اما خوب بعضی ها واقعا همه جوره خوشگلن. سیمین صورتی بیضی شکل و اجزای متناسب داشت چشمای زیبای عادی داشت رنگ پوست سبزه روشن و قیافه قشنگ نرمالی بود هیچ ضعفی تو اجزای چهره اش نداشت. بخوام به کسی تشبیه کنم خیلی خیلی شبیه روشنک عجمیان هست. شاید 90٪ با این تفاوت که سیمین از نظر قدی و هیکلی از روشنک عجمیان سرتره. یکی دو تا زنی که بچه اشون رو آوردن بدنشون ترکه ای تر از سیمین بود و پوست خیلی سفیدی داشتن و چشای خیلی خیلی قشنگ حالت دار داشتن و یکیشون با اینکه لاغر بود کونش خیلی باحال عقب زده بود و به طرز قشنگو وسوسه انگیزی چپ و راست میشد. تجربه این سال ها با زن ها بهم نشون داده بود که ما آدم ها یعنی ما مردا شایدم نامردا هر چند مدت هوس مدل های مختلفی میکنیم یه زمانی اگه زیباترین زن قد بلند خوش هیکل سفید رو بکنیم بعد یه مدت وسوسه میشیم با یه زن فشن مانتو تنگ قیافه حشری هم تجربه ای داشته باشیم بعضی اوقات یه چادری مذهبی قیافه معصوم ناز به دل میشینه تا جایی که آدم دوس داره کس و کونشو بخوره. بعضی اوقات هم یه زن قیافه عادی لاغر مردنی که ران و سینه درست درمونی ندارن خیلی میچسبه چون آدم حس میکنه یه آهو زیر دستت هست و خود آدم خرس هستش. سیمین اومد با هم رفتیم کلی دور زدیم. خدا رو شکر اهل سفره خونه و رستوران اینجور جاها نبودش عادت دوران مجردیش بود و خرج رو دست نمی گذاشت. از طرفی هم ترس داشت آشنایی مارو با هم ببینه گفتم بریم سمت خونه شما؟ گفتش که چی بشه. گفتم یه جای دنجو آرومه امنیت ام داریم گفتش نه. گفتم اوف حالا چی میشه. گفت اه بس کن هنوزم سیریشی وقتی میگم نه یعنی نه. چقده فک میزنی مجید. گفتم باشه حالا انشالله یه وقت دیگه گفتش حالا یه وقت دیگه بعد خندید گفتم به چی میخندی؟ گفتش هیچی گفتی انشالله خندم گرفت. باز شروع کردیم کس شر گفتن از مسائل ها و اتفاق هایی که این مدت برامون افتاده بود .گفتم تو رو خدا جون دخترت راستی اسمش چی بود گفتش دنیا.گفتم جون دنیا این مدت دوس پسر نگرفتی ؟ گفتش نه مگه دیوونم.
 
گفتم بگو به خدا.گفتش مجید میدونی که من از قسم خوردن خوشم نمیاد. انگار فهمید حرفاشو باور نمیکنم گفتش اه نه به خدا به جان دنیا با هیچ پسری دوست نشدم البته گاهی وسوسه میشدم و میشم ولی میترسم به کسی اعتماد کنم. گفتم خوب منو تو که پنج شیش ساله همو میشناسیم بیا منو تو که حرفمو برید گفتش اصلا حرفشو نزن با تو هم فقط خواستم یکی حالتو بپرسمو ببینمت گفتم آخه سیمین خانم خنگول خانم. که سریع گفت خودتی گفتم خنگول خانم.گفت خودتی که گفتم اووف باشه من خنگول اما تو جماعت پسرا و مردا رو نمیشناسی با زن شوهر دار باشن سریع چند سری عشق و حال کنن اونو پاسش میدن به یکی دیگه یا زودی کات میکنن حال دردسر ندارن تازه احتمال اینکه ازت فیلمی یا عکسی بگیرن هست و هر بار هوس کردن تسیمیندت کنن حتی ازت باج بخوان.سیمین گفتش چمیدونم برای همیناس که فعلا با کسی دوس نشدم وگرنه تو خیابون بازار داخل ماشین و غیره مثل مور و ملخ میان پیشنهاد میدن. حتی زمانی که دنیا رو باردار بودم یه ماه مونده به زایمان یه شب یه پسر خیلی خوش قیافه و خوش استیل اومد کلی خواهش کرد بهش گفتم خجالت نمیکشی میبینی باردارم. اما طرف از رو نمیرفت. گفتم واقعااا اون دیگه چه بی شرفی بود. سیمین گفتش راستش اگه دنیا رو باردار نبودم ازش شماره میگرفتم. مشخص بود دانشجو هستش به این وری ها نمیخورد. میدونستم سیمین بازار گرمی نمیکنه و دروغم نمیگه چون خودم تو جامعه میبینم که واسه زنای تخمی تخیلی پسرا میرن پیشنهاد میدن چه برسه برای همچین استیل و تیپی.ضمنا خودمم رفیقی داشتم که یه بار با زنی حامله دوست شده بود و با زنه حتی رابطه داشت. سیمین استیل و بدن خیلی تراشیده و مانکنی نداشت ولی این هیکلای پر کشیده زیبای خاص خودش رو داره. سیمین رو رسوندم خونه مادرش گفتش فردا وقت داری گفتم آره حالا شمارتو میدی مشکلی پیش اومد نتونم بیام بهت بگم.
گفتش نیازی نیست نیومدی خودم دربست میگیرم میرم فعلا خطم مشکل داره با حرص گفتم میخوااای شماره ندی نده اما لااقل بلوف نزن گفتش این خطی که الان دستمه ماله آبجیمه تو هم آدم کنه ای هستی یه بار یه مدت جوابتو ندم به خواهرم پیله میکنی اونم شوهرش شکاکه.
 
گفتم باشه باشه نخواستم فقط لطفا زود بیا ضمنا من این سری تو کوچه پارک میکنم سر خیابون پلیس گیر میده گفتش باشه فعلا کاری نداری.گفتم نه عزیزم.گفتش مواظب خودت باش مجید.
ذهنم حسابی مشغول حرف سیمین شده بود که گفتش اگه دنیا رو باردار نبود حتما با اون پسر دوست میشد. چرا یکی مثل سیمین یا صدها زن شوهر دار یا حتی دختر که میدیدمو میشنیدم وقتی یه پسر یا مرد خوش قیافه یا خوش هیکل جلوشون سبز بشه چقد راحت خام میشن. شاید بشه گفت رام میشن نه خام. البته واسه خودمم پیش اومده بود با وجود قیافه نرمال و عادی ای که داشتم زن های شوهر داری رو که باهاشون دوست شده بودم بعدا از لابه لای حرفاشون میفهمیدم بیشتر از قیافه من خوششون اومده.
برای همین نباید هم زیاد متعجب میشدم. چون وقتی برای قیافه نرمال و عادی من اینقده بودن خوب برای پسرای خوش قیافه و خوش هیکلی که گلزار و بهرام رادان مقابلشون هیچی نیستن دیگه مشخصه.
اما یه چیزی دیگه اینکه برام ثابت شده زن های شوهر داری که به هردلیلی غیر از فقر دوست پسر میگیرن یه بهانه کثیفه. زن های شوهر دار حالا یا ارضاع نشدن باشه یا خیانت شوهر باشه یا اعتیاد شوهر با پسری دوست میشن که از شوهرشون خوش قیافه تره یا خوش هیکلتر یا هر دوتاشون.میتونم با اطمینان بگم 90٪ درسته.
خود من با زن هایی که دوست شدم که چندتاشون اینقده خوشگل بودن که من میگفتم لابد مقابل شوهراشون من یه ایکبیری به تمام معنام. ولی وقتی یه جوری عکس شوهرشون رو میدیدم واقعا ازشون سرتر بودم. البته سو تفاهم پیش نیاد فکر کنید یه زن باز تمام عیار هستم. من با یازده تا زن شوهر دار دوست شدم ولی فقط با سه نفر سکس داشتم.با هر یازده تاشون تنها شدم بغلشون گرفتم اما آخرین لحظه عذاب وجدان نمیگذاشت کاری کنم. از اون سه نفر هم یکیشون بعد سکس گفت شوهر داره. یکیشون همین سیمین خانم بود که خوب چون سالها باهاش دوست بودم حق خودم میدونستم و بنا به چند چیز میخواستم سکس کنم یکیش تلافی سکس قبلی که نتونسته بودم ارضاش کنم و یه علت دیگه هم وسط داستان میفهمید.سومین نفری هم که سکس داشتم جذابیت روانی خاصی بود که اون زن برام داشت اینکه با یه زن چادری خیلی خوشگل چادری واقعا چادری.نه از اینایی که چادر فقط میزارن.و شغل مهم دولتی داشت باهاش سکس داشتمو دارم.
 
 
از ماجرا دور شدیم بعد اون روز چند بار تو هفته منو سیمین همو میدیدم .بلاخره سیمین قبول کرد یه بار برم خونش اما بهش دست نزنم . بعد سکسی که بار اول داشتیم سال اول ازدواجش سه چهار سری رفته بودم سمت خونه اش و منتظرش میشدم اون میومد سوار میشد. اما هیچوقت نتونسته بودم داخل خونه اش برم.آخه تو یه آپارتمان بزرگ بود. اون یه باری هم که گائیدمش عقد کرده بود و خودم مکان جور کرده بودم. این مدت خیلی براش وقت گذاشته بودم اینجا برسون اونجا برسون خونه مادر شوهرش برسون مثل یه تاکسی تلفنی در اختیار شده بودم تا اینکه یه روز وقتی بچه اشو مهد رسوندیم رفتیم سمت خونش. البته فقط میخواست یه سری مدارک رو بگیره و گفت تو پایین باش من میرم بالا زود میام گفتم خوب منم بیام بابا اینجا عصبی میشم.مگه نگفتی این هفته میاریم خونه. گفتش منظورم امروز نبود امروز کلی کار اداری دارم برو دور بزن بهت زنگ زدم بیا که کمی عصبی شدم گفتم بابا سیمین به خدا کاری نمیکنم اه شوفرت که نیستم. تازه تو که میگفتی شماره نمیدی بهم. کمی مکث کرد نمیدونستم عصبی هست یا داره فکر میکنه که بگه بیام یا نیام. حدس دومم درست بود گفتش مجید گفتم هااا گفت بیای حق نداری لوس بازی دربیاریاااا دستی بهم بزنی به خدااا داد میزنم. بار آخری هم میشه که میبینیم همو. خندیدم گفتم باشه قول میدم. گفتش اول نیشتو کثیفتو ببند بعدش خوب گوش کن چند دقیقه بعد من بیا بالا ضمنا آسانسور هم خرابه. گفتم باشه اما اگه همسایه ای پرسید با کی کار دارین چی بگم. یه کم عصبانی شد دندوناش از حرص رو هم گذاشت گفت هوووف با حالتی عصبی گفتش مجیدددددددد. مثه آدم رفتار کن به کسی هم زل نزن .کسی بهت چیزی نمیگه اه. گفتم باشه. سیمین از ماشین پیاده شد رفتش بالا. منم یه دقیقه نمیدونم دو دقیقه نشده دلم طاقت نیاورد رفتم بالا. گام های منم سریع تر بود طوری که وقتی طبقه ای که خونه اونا بود رسیدم دیدم سیمین تازه داره کلید میندازه یه نگاه بدی بهم کرد معلوم بود حسابی کفری شده لباشو گاز گرفت بعد نگاهی به دور و ور کرد گفتش خره الان گفتم بیای؟؟!!.از لحن حرف زدنش خندم گرفت گفتش زود بیا داخل نمیخواد کفش در بیاری.
 
 
رفتم داخل خونه اش اولین بار بود خونشو میدیدم جالب بود مثل همون توصیفی که چند سال قبل وقتی نامزد کرده بود بهم گفته بود . خونه نقلی که با وسایل نسبتا شیک اما نه چندان گرونی تزئین شده بودش. گفتش یه کم استراحت میکنیم بعد میریم من برم مدارکو پیدا کنم. خوبیه سیمین این بود که هیچوقت از آدم پول نمیخواست اهل تیغ زدن نبود فقط شوفر میخواست رفتم سر وقت یخچالش یه سری چیز میز خوردم اون روز فقط شالشو در آورد موهاشو دم اسبی بسته بود مشخص بود موهاشو باز کنه تا کمرش میرسه و وقتی بهشم گفتم اونم دقیقا گفت تا وسط کمرش. موهاشو رنگ نکرده بود همون مشکی بود البته مشکی نه یه جوری خرمائی رنگ که رنگ موهای خودش بود. سیمین مانتوش تا آخرین لحظه تنش بود رفتم از پشت بغلش کردم که با لحن خشن و عصبی گفتش نکن وحید ول کن دیگه آدمو به گه خوردن میندازی. گفتم ای بابا مگه چیکارت کردم. گفتم راستی فیلم عروسیتو میزاری ببینم گفتش الان نه یه وقت دیگه گفتم مطمئن باشم بازم میاریم گفتش اوووووف آره بابا واسه هفته بعد. گفتم یه چی دیگه بگم گفت هاا وای میگائی آدمو. گفتم اولا درست حرف بزن. خندش گرفت.گفتم دوما بیا جلو آینه ببینم. اومد جلو میز توالت .دو تایی کنار هم ایستاده بودیم هر دو قد های خوبی داشتیم دستم دور گردنش بود گفتم ببین چقد بهم میاییم تا این بزغاله و اشاره به قاب عکس عروسیشون کردم که رو دیوار بود. آخه تا اونجا که خودش گفته بود و منم یکی دو بار اینو شوهرش رو تو خیابون با هم دیده بودم شوهرش قدش 170 بیشتر نبود و شیش سانت کوتاه تر از سیمین بود. سیمین گفت بدنت خیلی جا افتاده تر شده مردونه شده .بعد کشوی میز توالت رو باز کرد چند تا آلبوم درآورد. گفت این آلبومه عکسای عروسیمه ببین . من برم مدارک رو پیدا کنم چند لحظه بود گفت هوی عکسیو کش نری. گفتم برو بابا. مشغول دیدن عکسا شدم و هی تعریف میکردم. دوباره مشغول گشتن شد اما خیلی نا محسوس منو می پایید گفتم باباااا به خدا عکسی رو نمیگیرم چه به دردم میخوره خندش گرفت. کشوی میزها رو باز کردم گفتش هوی چیکار میکنی گفتم فضولی(میکنم). گفتش واقعا هم فضولی. تو کشویی که باز کردم دیدم پر سوتین های خوش رنگ و شورت و تی شرت و دامن بودش. گفتم نگاه میکنی تو رو خدا خودشو میخورن پوستشو میزارن اینجا.گفت پوسته چی؟ یه سوتین رو گرفتم آوردم بالا یه خنده بلند کرد از معدود خنده های بلندی بود که تو این همه سال دوستیمون چه قبل ازدواج چه بعد ازدواج ازش دیده بودم. خیلی خیلی خندش داش مشتی باحال بود. گفت خدا چیکارت نکنه مجید بمیری الهی. گفتم خندت قشنگ بودش سیمین جان. یه نگاهی باحااااااااااال بهم انداخت و لبخندی زد. کلی از نگاهش حال کردم  دوباره مشغول گشتن شد بلاخره مدارک رو پیدا کرد گفت زود باش بریم. وقتی از اتاق رفتیم بیرون گفتم این عکستو خیلی خوشم اومد بهم میدی. گفتش وااای مجید. برو بزار سر جاش بینم. نمیخواد بدش به خودم زود باش بریم. …
 
کفش هامون رو پوشیدیم. قبل رفتن دم در یه بوس از گونه هاش گرفتم یه لبخند زد و گفت شفتی به خدا. گفتم اون یکی گونه ات حسودیش شد بزار اونم ببوسم.چشاشو بسته بود لبخند میزد. داشتم میرفتم پایین که گفت هوی چیز میزی جا نزاشتی که گفتم نه قربونت برم.آها چرا میز جا گذاشتم. گفت هه هه هه فکر کردی خیلی بامزه ای.گفتش یه لحظه بیا اینجا تا رفتم یه پس گردنی صدادار زد پشت گردنم گفت بی مزه برو پایین. نگاه بدی بهش کردم خندش گرفت گفت شوخی کردم. محکم بغلش کردمو گونه هاشو بوسیدم. رفتم لبشو ببوسم که صورتشو برگردوند. بی خیال شدم از در رفتم بیرون سوار ماشین شدم اونم یه دقیقه بعد اومدش پایین اما تو محوطه با یکی از زنای همسایه سلام علیک کرد زنه هم چند باری داخل ماشین رو نیم نگاهی انداخت قیافه زنه از اون موذی های بدجنسه مادرجنده حرومزاده تناردیه بدذات بود از اونایی که برای گاو بی دم دم میبندن. میانسالو چاق و چله یه هیکل شبیه هیکل بهاره رهنما. با چشای ریز که از نظر من آدمای حسود و خبیث این نوع چهره رو دارن از هم خداحافظی کردن سیمین اومد سوار شد چیزی نپرسیدم تجربه بهم ثابت کرده نباید زن ها رو به موضوعی حساس کرد که بترسن و اگه من میگفتم این زنه انگار مشکوک شده بود شاید شانس خونه اومدن ازبین میرفت. خود سیمین گفت این زنه رو دیدی گفتم خوب آره گفتش یه دوست پسر جوون داره.طفلی شوهرش اینقده آدم خوبیه گفتم تو اینا رو از کجا میدونی که دوست پسر داره؟ هااا. گفتش اولا این لحنی صحبت نکن فکر نکن صاحب منی بعدشم چند بار پسره رو دیدم چند بارم خونش رفتم هی از دوست پسرش میگفت. گفتم خونه پسره رفتی؟؟؟؟؟ سیمین خندید گفتش نه دیووونه خونه این زنه رفتم درباره دوس پسرش گفت. سیمین داشت حسابی میخندید اما مثل اون خنده بلندی که ده دقیقه قبل کرده بود نبود. گفتم چیا میگفت سکس ام داشتن گفت خوب معلومه داشتن. پسره خیلی ازش سرتره خیلی پسر نازیه.گفتم لابد جای برادری دیگه. سیمین باز زد زیر خنده. گفتم من حسودیم نمیشه. گفت برو بابا کی با تو کار داره. دوباره رفتیم دور زدیم بعد بچه اشو از مهد گرفتیم و رسوندمش خونه مامانش اینا. بلاخره اون روز سیمین شمارشو بهم داد.
اهل اس ام اس دادن هم نبود خودشم گفت شوهرمم اهل اس ام اس نیست. تو خونه مامان اینا هستم اس ام اس ندی جواب نمیدما.گفتم باشه. خوب اونقده هم یدک داشتم که واسمم مهم نبود سیمین بهم اس ام اس بده یا نده فقط دوس داشتم یه بار دیگه بکنمش.
 
دور شدیم از اصل ماجرا دفعه بعد که سیمین زنگ زد گفت مشکلی پیش اومده نمیشه بریم خونش بزار یه وقت دیگه ولی بیا دنبالم جایی کار دارم یکی دو هفته اینطوری سر شدش منم این مدت بهش نمیگفتم چرا بد قولی میکنی یا بیا بریم و حرفایی از این قبیل. تا اینکه یه روز که داشتیم تو جاده خارج شهر دور میزدیم گفتم من فیلم عروسی خواهرمو(خواهر بزرگترم) تو فلش زدم بریم خونه ات ببینیم گفتش نمیدونم خیلی وقت نداریم فقط یه ساعت میمونیم باید برم جایی بعدم دنبال بچه. گفتم ای به چشم. رسیدیم خونش قبل اینکه از ماشین پیاده بشه بهم گفت باز چند ثانیه نشده پشت سرم راه نیفتی تابلو کنی .افتاد؟ گفتم افتاد. باز خندید. گفتم درد. با خنده گفت تو دلت. اون رفت بالا راستیتش زمان خیلی دیر میگذشت انگار یه دقیقه برام ده دقیقه شده بود استرس بدی داشتم از ماشین اومدم بیرون و رفتم سمت راه پله دیدم آسانسور هنوز خرابه. از پله ها رفتم بالا تو راه پله صدای آدمای تو خونه ها میومد.هر آن میگفتم کسی در رو باز کنه بگه با کی کار دارین چی بگم یا با اون زنه چاق و چله روبرو بشم چی. اما تو دلم گفتم کس ننه همشون الکی فکر بد نکنم هر چی فکر کنی اتفاق میفته. رسیدم بالا .در خونه سیمین تقریبا بسته بود اما تا نزدیک در شدم سیمین در رو باز کرد اوووف همین که در رو باز کرد چشمم به سینه اش افتاد تاپی قهوه ای سوخته پوشیده بود که سینه هاش رو حسابی جلو داده بود واقعا سینه هاش نسبت به چند سال قبل بزرگتر شده بود این چند سری که همو دیدیم مانتوش طوری بود که نمیشد خیلی خوب تشخیص داد. مشخص بود بزرگه اما حالا تو یه تاپ تنگ اون سینه ها بیشتر نمود پیدا کرده بود. وقتی هم بهم پشت کرد تا بره سمت مبل کون گرد برجسته درشتش و ران پای کشیده و البته درشتش خیلی وسوسه انگیز بودن.موهاشم مثل همیشه دم اسبی بسته بود کمرش از پشت هفت شکل بود عین بدن بدنسازها. البته سیمین اونطور که قبلا گفته بود یه زمانی در سطح نیمه حرفه ای رشته رزمی کار کرده بود. زیر بغلش هفت مانند امتداد داشت تا پایین کمرش .فقط کمی شکمو پهلو داشت اما اینقده چربی های پهلوش نسبت به باسن اش و بدن هفتی شکلش کم بود که نشون نمیداد. وقتی هم برگشت از روبرو هم همین بودش سینه درشتش و نوع لگن پهن خاصی که داشت اون یه کم شکمه خوشگلشو که به طرز باحالی کمی جلو زده بود رو نشون نمیداد.تازه جذاب تر هم نشون میداد.
بگذریم رفتم رو مبل روبروی سیمین نشستم بهم گفت چیزی میخوری گفتم آب یخ دارین. گفت برو از یخچال بگیر گفتم خوب پس چرا تعارف کردی.گفتش مگه تو گذاشتی حرفم تمام بشه خواستم بگم چیزی میخوری برو از یخچال بگیر گفتم دستگاه دی وی دی اتو روشن کن فلش رو بزنم. گفت روشنه و رفت کابلشو وصل کرد منم فلشو زدم فیلم رو‌ آوردیم گفتم وایسا من از یخچال یه چیزایی بیارم گفت مگه خودت فیلمو ندیدی گفتم چرا دیدم اما دوس دارم با هم ببینیم رفتم از یخچال تنگ آب رو سرکشیدم . همش منو میپایید با صدای بلند گفتش هوووووو مگه از دهات اومدی تو لیوان بریز بخور. خندیدم گفتش زهر مار و خودشم خندید چند تا میوه گرفتم و گفتم چیزی میخوری گفتش خیلی پررویی به خدا. بهت بد نگذره گفتم خونه خودمه. گفتش چه غلطا من دارم پلی میزنم. اومدم کنارش پایین مبل نشستم اونم بعد چند لحظه اومد پایین نشست به مبل یا در اصل راحتی چرم تکیه داد. فیلم رو اوکی کرد گفتم بزن جلو اوایل اش چیز خاصی نیست. کلی نظر میداد این کیه اون کیه این چیه اون یکی چقده جلفه خواهرت چقد لباسش قشنگه وغیره . کمی جا به جا شدیم دو تایی رفتیم وسط فرش دو متری تلویزیون نشستیم چند لحظه بعد بلند شدم رفتم از اتاق خوابش دو تا بالشت بیارم وقتی تو اتاقش بودم گفتم مجید کس خلی رو این تخت نکنینش چشمم افتاد به لباس هاش که یه جا تا شده بود و یکی دو تا سوتین و شورت هم بود صدای سیمین اومد هوی کجا رفتی گفتم دارم بالشت میارم یه لحظه شورتشو بو کردم بوی خوبی میداد اما بوی مایع خوش بو کننده تاژ بود ( حال میکنید تبلیغ یه محصول رو) معلوم بود همشون تازگی شسته شدن و بوی تن خودش نیست یه لحظه چشمم افتاد به قاب عکس عروسی خودشو شوهرش قیافه شوهرش شبیه پخمه ها بود شایدم بود با اون کچلی وسط سرش خیلی سنش بیشتر نشون میداد و بهش نمیومد سی و دو ساله باشه و زن بازم باشه.
 
آخه آدم عاقل واسه دو قرون بیشتر میزاره میره یه شهر دیگه واسه کار کردن. رفتم تو حال بالشت ها رو وسط حال انداختم دراز کشیدم سیمین با فاصله نزدیک تری نسبت به تلویزیون نشسته بود.میشه گفت یک و نیم متری تلویزیون مشغول دیدن فیلم عروسی بود. گفتم بیا دراز بکش گفتش نه راحتم.دراز کشیدم اما بیشتر از فیلم داشتم بدن سیمین رو نگاه میکردم یه کم قوز کرده بود. دیدن هیکل درشتش تو اون تاپ قهوه ای حسابی وسوسه ام کرده بود.کلافه شدم بلند شدم رفتم بغل دستش سرمو از لای دستش به سختی رد کردم عین بچه کوچیکا سرمو گذاشتم روی ران پاش عکس العمل بدی نشون نداد چند لحظه ای گذشت اون حالت برام سخت بود سرمو بلند کردم. نشستم سرمو بردم سمت سرش خیلی آروم گفت نکن اذیت نکن. چشمش به تلویزیون بود.یه کم شدت عملمو بیشتر کردم بیشتر بغلش کردم بدن اشو بو میکردم بوی خوبی میداد برای عطر و ادکلن نبودش بوی تن خودش بود.کمی چاپلوسیشو کردم گفتم اووووم چه بویی میدی هووف از عطرم بهتره. عزیزم کاش ماله من میشدی کاش اون زمانی که دوست بودیم باهام ازدواج میکردی( البته کسو شر میگفتم ) یه کم خودمو لوس کردم و با احساس حرف زدم همزمان میلی متری میکشیدمش سمت خودمو بالشت. که خیلی ملایم و آروم میگفت نکن مجیدد نکن مجید اوف ول کن اما با خنده میگفت.این اوفش از از اون اوفای شهوت نبود اوف مثلا عصبانیه اما عصبانی نبود چون عصبانی بشه داد میزد.
قشنگ آوردمش کنار بالشت باور کنید مسلم دارابی و محراب فاطمی هم نمیتونستن این فاصله یکی دو متری تا بالشت رو بیارنش که من به سختی تونستم Big Grin کنار خودم خوابوندمش ودراز کشید چند دقیقه کاری نکردم گذاشتم فیلم عروسی رو نگاه کنه دلم میخواست ببرمش تو اتاق لخت کاملش کنم و روی تخت سکس کنیم تا اینکه اینجا رو فرش سفت بکنمش . صدای نفسشو حس میکردم . سیمین رو کمر دراز کشیده بود فیلمو میدید منم به پهلو دراز کشیده بودم و بغلش کرده بودم که آروم دم گوشش گفتم خیلی دوستت دارم کثافت.دیدم رو لبش لبخند اومد خیلی خیلی خفیف گفت خودتی.خودتی رو خیلی جذاب گفت خندم گرفت . یهو گفت اوووف اون دختره کیه چقده جلف میرقصه اه. من یه لحظه نگاه کردم گفتم کدوم یکی گفت اون که لباس قرمز پوشیده.گفتم کدوم یکی دو تا لباس قرمز پوشیدن گفت اون سمته چپی رو میگم. گفتم دختر دائی ام هستش گفتش حقت بود این زنت میشد. آروم صورتمو بردم سمت صورت سیمین و گونه هاشو بوسیدم گفتم حقم بود تو زنم بشی نیم خیز شدم و رفتم مقابلش ما بین پاهاش قرار گرفتم. لنگاشو دادم هوا و مدل کردن رو گرفتم داشتم از رو شلوار ادای کردن رو در می آوردم و تلمبه میزدم. و با دهنم صدای شالاپ شلوپ در می آوردم. سیمین میخندید میگفت اه ول کن روانی دارم فیلمو میبینم. دست از کارکشیدم رفتم سر وقت شکمش جایی که همیشه از اینجا به زن ها شبیخون میزنم . دستمو از رو تاپش رو شکمش گذاشتم و آروم گوشت و پوست شکمشو از رو لباس میکشیدم گفتم اینو آب نکن گفتش فضولیش به تو نیومده. کمی تاپشو بالا دادم شکمش مشخص شد یه کم پهلو و شکم داشت . به نظر من واقعاااااا این شکم و پهلو برای یه زن خیلی جالبتره تا اینکه لاغر باشه. یهو جای یه بخیه نسبتا بزرگ خفن دیدم اما خوب خیلی محو مانند بود. گفتم این دیگه چیه هدددی. گفتش جای سزارینه. گفتم شبیه جای بخیه جاهل های قدیمی هست اما خیلی بهت میاد.بهتر نمیتونستن عمل کنن. گفت برو کنار میخوام فیلم رو ببینم گفتم باشه عزیزم قبل اینکه فرصت کنه اخم کنه یا شاکی شه سرمو خم کردم شروع کردم بوسیدن شکمش که گفت آه مجید چیکار میکنی میزاری فیلمو ببینم. تاپشو تا زیر سوتین بالا دادم شروع کردم لیسیدن شکمش زبونمو تو نافش کردن چند دقیقه ای میبوسیدم و شکمشو میمکیدم و صداهای خنده داری از مکیدن شکمش در میومد.
 
 
خیلی آروم با دستاش سرمو به عقب هل میداد که مثلا بی خیال شم اما شدت هول دادن سرم طوری نبودش که نشون دهنده این باشه که صد درصد مخالف این کارم هست کلی شکمشو لیسیدم با صدای خفیفی میگفت مجید نکن دیگه بلند شو. دستامو از زیر تاپ بردم بالاتر و از زیر سوتین رد کردم به سینه هاش درشتش رسوندم و با دستام فشارش دادم.گرم بود تو چند ثانیه سینه هاشو از زیر سوتین و تاپ انداختم بیرون. سریع سرمو بردم بالا شاید بگم 5 ثانیه نشد بیشتر سینه هاشو انداختم بیرون. گوشت خالصه لطیف بود. سینه های درشت با گردی قهوه ای پک وپهن تیره و البته نوک سینه ای که اندازه یه بند انگشت بالا زده بود. سریع واکنش نشون داد اما من زود لبامو چسبوندم به نوک سینه هاش مشغول میک زدن و لیسیدن شدم با اولین مکیدن یه آااااااااه کشید و یه آن کمرش رو به بالا آورد اما سریع دوباره کمرش رو فرش صاف شد. .وزنمو روش انداختم انتظار عکس العمل تندتری داشتم مثلا وول بخوره نزاره اما راحت گذاشت اینکارو بکنم. البته یه لحظه تکون خورده بود که بلند شه اما همزمان با چسبیدن لب هام به سینه هاش سرش به بالشت میخکوب شد. یه لحظه خیلی سریع نگاش کردم دیگه فیلم عروسیو نمی دید حقم داشت Big Grin گردنشو به عقب خم کرده بود. دوباره لبامو چسبوندمو مکیدن رو با شدت انجام دادم آخه دنبال چیز خاصی میگشتم. که این بار با مکیدن شدت دار تر سینه هاش چیزی رو که از سیمین نپرسیده بودم یعنی روم نشده بود و حدس میزدم اتفاق افتاد با میک زدن نوک پستوناش شیرش از پستونش ریخت تو دهنم. وااای من فیلم سوپر کیرمو شق نمیکنه اما الان که یاد این خاطره افتادم کیرم شق کرد.شیرش خیلی مزه کرد. خوشحالی اشخاصی رو داشتم که اولین بار نفت رو تو مسجد سلیمان کشف کردن.دومین علتی که اوایل داستان گفتم دوست داشتم با سیمین سکس کنم همین بود یکیش که تلافی سکس اول بود که نتونسته بودم ارضاش کنم بعدی اینکه احتمال میدادم با اینکه بچه اش حدودا دو ساله شده باشه شیر داشته باشه. سیمین فقط یه آااایی کشید وقتی دوباره شیرشو خوردم با صدایی لرزون میگفت مجید مجیددد نکن بلند شو خواهشا بلند شو مجید نکن خواهش میکنم. تو صداش لرزش خاصی بود یه حالتی که حس کردم دو دل هست یعنی هم میخواد هم نمیخواد.ولی به من حسابی مزه داد یعنی از شما چه پنهون از مدتی قبل همش تو آرزوی این لحظه بودم که شیر از سینه هاش بخورم همیشه میشنیدم شیر زن طعم تلخ داره
 
یا بی مزه هست اما این دقیقا عین شیر پرچرب بود از نوع دامداران Big Grin (تو رو خدا فحشم ندین ) جدا از شوخی شیرش خوشمزه بود و نسبتا گرم. نمیدونستم ضرر داره یا نداره. فردای سکس هر چی تو اینترنت سرچ کردم جایی ننوشته بود ضرر داره فقط یه سری فتوای مراجع تقلید بود که شیر خوردن مرد بالغ از سینه زنش یه ایرادایی داره. شروع کردم مکیدن چند لحظه شیرشو میک زدم نخوردم تو دهنم جمع کردم باهم قورت دادم قشنگ حس کردم معده ام پر شیر سیمین شده. حس جالبی بهم دست داد بعد رفتم سر وقت اون یکی سینه اون یکی هم خوردن که آه و اوه سیمین در اومدش که گفت آی نکن نوک قهوه ای تیره سینه اش قلمبه تر شده بود. یادمه بار اول وقتی عقد کرده بود و سینه هاشو خورده بودم نوک قسمت قهوه ای سینه هاش صاف تر بود اما الان یه کم چروک شده بود و نوک سینه اش اندازه یه بند انگشت بالا زده بود. هم شیر میخوردم هم نوک سینه هاشو با لبام میک میزدم و گاهی هم با لبامو دندونام میکشیدم ول میکردم طوری که صدایی شبیه ماچ آبدار میداد سیمین همش وول میخورد اما تکوناش از لذت بود نه اینکه بخواد از زیر من در بره . با حالتی که انگار داره زور میزنه و صدایی بغض کرده و آروم گفت آاا مجیددد مجیددد گفتم جان که با حالت انگار نفسش گرفته میگفت مجیددد منو بکن مجید . بکن منو.میخوام زود باش همش با حالت کش داری اما خیلی آروم میگفت مجید بکن منووو مجید زود باش دیگه آ آ آی مجید.کمی دیگه شیر خوردم که سیمین گفت شلوارمو در بیار مجید .اما من فقط مشغول خوردن سینه هاش بودم چشای سیمین کاملا بسته شده بود دیگه هیچی نگفت دهنش نیمه باز بود و دستاشو به دو طرف بدنش باز کرده بود و تند تند نفس میزد هاااه هااااه میکرد. بعد حس کردم خودش دستشو برده سمت دکمه شلوارش.نفس عمیقی رو با دهن باز میکشید. دیدم دیگه وقتشه رفتم سر وقت شلوارش. خودش دکمه اشو باز کرده بود دستشو برد زیر کونش و مشغول پایین کشیدن بود منم ما بقی رو درآوردم شورتش کرم رنگ بودش خیسی کسش از رو شورت مشخص بود. رنگ شورتش هیچ سنخیتی با رنگ سوتینش که صورتی کم رنگی بود نداشت. خیلی حال میده آدم خودش شورت یه زن رو از پاهاش بکشه پایین تا اینکه طرف خودش در بیاره وقتی شورتشو میکشیدم پایین حس خرس گیریزلی رو داشتم که یه گوزن قطبی رو شکار کرده.,..
 
پاهای گوشتیش نمایان شد شورتشم کشیدم پایین جای کش شورت رو پوست کمرش که کبود شده بود دیده میشد. کسش خیلی گوشتی بود و حسابی باد کرده بود کسل تپلش تقریبا کبود رنگ بود یه کم تیره میزد واقعا کسش تپل بود که این تپلی بستگی به ژنتیک داره و اونطوری که من از یه نفر شنیدم دخترا و زنایی که مچ پاهاشون خیلی کلفت باشه کسای تپلی دارن راستو دروغش رو نمیدونم. اما برای سیمین که اینطوری بود هم پاهاش بلند و کشیده بود هم مچ پای کلفتی داشت. وقتی شورتشو در آوردم سریع چرخید رو شکم خوابید پاهاشم کشیده بود و بهم چفت کرده بود.تازه تصمیم داشتم حسابی کسشو بلیسم. کمی رو کونش دست کشیدم و رو کونشو بوسیدم و گفتم جووونمی ای جونم با دستام گوشت کونشو با دستام میگرفتم ول میکردم البته خیلی خوب نمیشد آخه سفت کرده بود.چند بار با کف دستم محکم به کونش کوبیدم که سیمین گفت اه مجید بکن تو دیگه .جوری کونشو کیپ کرده بود که اصلا نمیشد چیزی دید.عضلات کونشو منقبض کرده بود واسه همین انگار کونش کمی پنچر شده بود. یه کم لای کونشو با زبونم لیس زدم و با دست دو طرف کونشو میکشیدم که ‌آی آی آی میکرد که با حالتی عجولانه و لرزونی گفت بکن مجید بزار لاااش زود باش. با حالت نیمه عصبانی گفتم آخه چیو بکنم.سریع بلند شدم شلوار خودمو با شورتم رو در آوردم کیرم شق و شق بودش. من اهل خالی بندی نیستم کیرم بلند نیست با متر خیاطی از انتهای کیرم اندازه گرفتم 18 سانتی هشت و البته خمیده هست ولی خیلی خیلی کلفته. تی شرت و رکابیمو هم در آوردم فقط جوراب پام بودش اونم در آوردم دیگه لخت مادرزاد بودم. رو زانو نشستم جوراب های سیمین هم در آوردم.با لحن بدی گفت داری چه غلطی میکنی یه جوری گفت چه غلطی میکنی که بهم خیلی برخورد و دوس داشتم با مشت بکوبم وسط کمرش اما بی خیال شدم خیلی حرصم گرفته بود دوس داشتم قید سکس رو بزنم کلی فحش بارش کنم. یه کم تف مالیدم لای شکاف کونش کیرمو به کونش مالیدم.یه هووفی کشید. گفتم شل کن خودتو یه کم شل کرد کسش بیشتر دیده شد شروع کردم لیسیدن که گفتش بکن دیگه. گفتم این وری شو صداش با حالتی که انگار داره عذاب میکشه گفت نه بکن. با صدای نسبتا بلند سرش داد زدم ای بابااااااا چیو بکنم یا چهار دستو پا شو یا پشت و رو شو. که برگشت رو کمر خوابید یه کمم غرغر کرد چشاش بسته بود لنگاشو باز کردم. حالا کس تپل سیمین جلوم بود چند ثانیه ای نگاش کردم بابت فحشش عصبانی بودم لبمو گاز گرفتم ولی آروم شدم کف دستم تف کردم حسابی کسشو با تفم خیس کردم کسش خیلی خوش حالت بود از حق نگذرم کس خوشگلی داشت اما یه کم کسش ته ریش داشت:D سرمو بردم جلو چند بار حسابی کس خیسشو مکیدمو لیس زدم که آاااااااای های دردناکی کشید.این آی هاش وحشتناک تحریک ام کرد واسه همین نیم دقیقه نشده دست از خوردن کسش کشیدم. مچ پاهاشو گرفتم بالا بردم مچ پاش خیلی کلفت بود طوری که انگشتام نتونست کامل مچشو بگیره کیرمو چند بار داخل فرو کردم در می آوردم بار اول که داخل کردم یه هووویی وااای هووف بلند گفت . شروع کردم با ریتمی ملایم تلمبه زدم و آروم آروم شدت دادن واقعا داشتم کیف میکردم. اینکه کیرم تو بدن گرم سیمین عقب جلو میشد هیجان آور بود. ناله های آروم و مداوم سیمین از شروع تلمبه زدن ادامه داشت. یادمه سکس اولمون به قول سالومه اصلا جالب انگیز نبودش.همینطور ملایم میکردمش تو فکر رفته بودم اصلا فضا و مکان واسم ناشناخته اومد فقط طوری کیرمو به ته کسش میچسبوندم و دوباره در می آوردم که بعد چند لحظه سیمین با حالتی آشفته همونطور که چشاشو باز کرده بود بهم خیره شده بود و گفت مجید محکم بزن محکم بزن مجید اوووف .چشاش درشت بود درشت تر شده بود.
 
 
تصمیمو گرفتم این بار تلافی اون سری قبل رو در بیارم. شدت دادم طوری که قشنگ از صدای خوردن ضربه های شکم من به بدن سیمین صدای شلوپ شلوپ بلند شده بود. سکوت عجیبی خونه رو گرفته بود و صدای خوردن پوست بدنامون خیلی شدید میومد و تا حدی ناله های خفیف سیمین میومد. صدای ناله هایی که نمیتونم توصیفشون کنم.هر زن و دختری به شکل خاص خودشون آه و ناله میکنن. تو دلم گفتم تو اوج لذت و خماری سیمین، بلند میشم میبرمش تو اتاق رو تخت دو نفره تاپ و سوتینشم کامل در میرم لخت مادر زادش میکنم حسابی میگامش. کیرمم میدم بخوره. خیلی با شدت تلمبه میزدم اون حسابی آه و ناله میکرد و کیف میکرد . حدودا شیش دقیقه ای داشتم میکردمش از بودن تو جایی که داشتیم سکس میکردیم احساس خوبی نداشتم. گفتم ارضاع نشدی اون با حالت نفس نفس زدن میگفت نه نه تو ارضاع شو من الانا ارضاع نمیشم یه ساعتی طول میکشه .همونطور که میکردمش. با حالت لاتی گفتم منم یه ساعت میکنمت عزیزم. چی خیال کردی جرت میدم جنده ی خوشگلم. اما تو دلم گفتم چی میگه این بی شرف یه سااااعت دهنم سرویس میشه. راستش با اشخاصی که سکس داشتم نهایت سر بیست دقیقه دو سه سری ارضاع میشدن و همیشه از اینکه من دیر ارضاع می شدم شاکی بودن و فکر میکردن قرصی مصرف میکنم که نمیکردم. همونطور با شدت تلمبه میزدم بیشتر از لذت سکس از صدای چوپ چوپی که از خوردن پوست بدنمون بهم ایجاد میشد کیف میکردم مثل این میمونه که با کف دستتون با فاصله دو ثانیه به شکمتون همش ضربه بزنید. همچین صدایی یا صدایی دیگه وقتی بود که کیرم تو کسش میرفت (صدایی شبیه صدای بازی دادن تف تو دهن بسته ) حسابی گرم سکس شده بودیم پنج دقیقه ی دیگه با شدت بیشتری تلمبه زدم کیرمو از تو کسش بیرون کشیدم . گفتم برگرد چهار دست و پا شو اونم برگشت کمی لای کسش تف مالیدم خودمم خم شدم نیم دقیقه ای کسشو لیس زدمو لبه های کسشو با لبام میخوردم. چشمم افتاد به سوراخ کونش که به شکل وسوسه انگیزی عین ته بسته های کالباس به داخل پیچ خورده بود تو دلم گفتم امروز باید کونشو بکنم به خصوص الان که چاق وچله شده.
شروع کردم تلمبه زدن به تقلید از فیلم سوپرا با کف دست راستم همونطور که تلمبه میزدم میکوبیدم به کونش نمیگم مثل ژله تکون میخورد اگه بگم مثل ژله یه کلمه کلیشه ای شده اما کونش خوب میلرزید.واقعا صدای باحالی میداد اونم اصلا هوش نبود و نمیگفت چرا اینکارو میکنی فقط صدای آه و ناله هاش که خیلی شهوتناک و دردناک شده بود میومد اینجا هم از صدای خوردن پوست شکمم به بالای کونش صدای شاپ شاپ میومد.سیمین هم که آاااااااااااااااااااااااااای آیی آااااااای وااای وااااااااای بلند میکشید…
 
جوری که اگه کسی پشت در خونشون بود مطمئنا میفهمید اینجا داره چه اتفاقی میفته.
چند بار کیرم از کسش بیرون افتاد. وقتی کیرم از کسش بیرون میفتاد یه صدایی دااااد اینقددده لذت بخش و البته کثیف یه صدایی که نمیتونم با کلمات توصیفش کنم هر وقت تونستین صدای سوت رو با کلمات در بیارین اون صدا رو میشه در آورد اما یه صدای چرب و چیلی دار بود شبیه فیسیش.
هر زمان اینطوری صدا میکرد و کیرم میفتاد بیرون سیمین با حالت عجیبی حشری تر و عصبی میشد طوری که چند ثانیه میگفت آااااااااااا آاااه ‌آه آااا.دقیقا دقت کردم یه ربع بیست دقیقه ای از شروع سکس امون گذشته بود.اون باز میگفت محکم تر و حسابی آه و اووه میکرد عصبی شده بودم تو دلم گفتم این بار از پسش بر نیام تو دیدش آدم ضعیفی به نظر میام اما باور کنید یه ربع بیست دقیقه سکسه یه ضرب بدن آدم رو خسته میکنه. شدت سکسم رو خیلی کم کردم همینطور که تو کس داغش کیرمو عقب جلو میکردم و کیف میکردم بهش گفتم سیمین جان سیمین برگرد رو کمر بخواب کیرمو کشیدم بیرون.
سیمین هم بدون اینکه حرفی بزنه برگشت و باز لنگاشو باز کرد سرمو بردم سمت کسش چند تا لیس به کسش زدم با این حال بازم کف دستم تف کردم تف زیادی نبود دستمو بردم سمت صورتش گفتم تف کن گفتش نه خوشم نمیاد گفتم ای بابا تف کن دیگه اه تف خودته. که دهنشو جمع کرد تفشو ریخت اینقده هم زیاد بود از کف دستم بیرون ریخت سریع بردم روی کسش ریختمو چند ثانیه ای با کف دستم روی کسش مالوندم خودمم کمی تفمو از دهنم ریختم رو کسش. تفم عین طناب که از هلیکوپترا آویزون میشن ریخت قاطی تف سیمین روی کسش. دستامو دو طرف بدنش به زمین تکیه دادم و روش خم شدم لحظه ورود کیرم تو کسشو نگاه کردم چند باری عقب جلو کردم و بعد شروع کردم با شدت خیلی زیادی تلمبه زدن یکی دو دقیقه ای آه و ناله بلند و گاهی خفیفی کرد اما بعد دیگه ساکت شد و فقط صدای آه و ناله من میومد اونم فقط هر ده ثانیه یه آه یا هاه کوچیک میکشید و فقط یکی دو باری گفت زود باش مجید زود ارضاع شو باید بریم دیر شد. هر چند لحظه اینو میگفت و بهم استرس میداد.گفتم تو که ارضاع شدی درسته هیچی نمیگفت همینطوری که با شدت تلمبه میزدم گفتم شدی….
 
که سرشو چپ و راست کرد یعنی نه. بعد گفت فقط تو سریع ارضاع شو باید بریم دنبال بچه. سه چهار دقیقه ای تلمبه زدم با قدرت زیاد اما تکرار کمتر. دیگه حس کردم الاناس که آبم بیاد. بعد چند لحظه حس کردم آب کمرم داره میاد سریع آوردم بیرون چون یه بار تجربه اینکه اون زن چادری ازم حامله شده بود رو داشتم که با هزار مکافات بچه رو سقط کردیم چون تازه بعد چند ماه فهمید بارداره .کیرمو از تو کسش بیرون‌آوردم و چند مرتبه با شدت آب کمرم پرتاب شد خودم اووووه اوووف گفتم . یه قسمت بزرگ لخته ای مانند آب کمرم بالای کسش و رو شکمشو رو نافش ریخته شد. یه مقدارم روی کسش ریخته شد. شورتشو گرفت رو صورتش انداخت گفت بلند شو برو تو اتاق لباس بپوش باید بریم گفتم بزار آب کمرمو پاک کنم . گفتش نمیخواد خودم پاک میکنم برو.بلند شدم شلوارمو رکابیمو گرفتم رفتم سمت دستشویی برگشتم یه نگاه به هیکل لخت تنومند سیمین انداختم که بلند شده بود پشتش به من بود داشت با دستمال کلنکس لای کسشو پاک میکرد. راستش به این بدن میومد که یه پسر هیکل درشتر بکنش ران پای سیمین از ران پای من درشت تر بود. رکابیمو شلوارمو دم در دستشویی انداختم رفتم داخل دستشویی با شلنگ پامو کف صابون زدم شستم. لعنتی یه تیکه آب کمرم ریخته بود روی ران پام و به موهای پام چسبیده بود آب هم خورده بود حسابی لای موهای پام پیچ خورده بود. چند بار آب و صابون زدم تا پاک شد دستشویی امم انجام دادم چون همیشه آدم باید بعد خارج شدن منی دفع ادرار رو انجام بده تا باقی مانده منی خارج بشه.
در دستشویی رو باز کردم شلوار و رکابیمو گرفتم چند بار صداش زدم که یهو سر و کله اش پیدا شد لباسشو پوشیده بود .گفت چیه سیمین سیمین میکنی . گفتم شورتمو یادم رفت واسم بیار با یه نگاه کلافه مانند و یه اووف رفت و شورتمو و جورابمو آورد تو دستشویی شورتمو لباسامو پوشیدمو اومدم بیرون.
گفتم نمیشه یه کم بیشتر بمونیم استراحت کنیم گفتش شفتی تو هم ها میگم بچه مهد هست باید بیارمش. رفتم تو آشپزخونه در یخچال رو باز کردم چند تا میوه گرفتم کوکو سبزی بود خالی خالی خوردم. سیمین گفت دستتو شسته بودی .گفتم آره بابا. گفت با صابون؟ گفتم آره بابا. گفت زود باش بریم دم در گفت وایسا ببینم کسی نیست رفت تو راهرو بعد چند لحظه گفت یالا برو پایین رفتم بعد چند دقیقه سیمین اومد راستش تا چند دقیقه حرف نزدیم اما سکوت رو شکستم گفتم خواهشا یه سوال بپرسم راست میگی. گفتش فعلا هیچی نگو مجید. گفتم فقط همین یه سوال گفت اوف کشتی منو بگو خوب اه.گفتم ارضاع شدی گفتش به تو چه.کاریو که بدم میومد و نمیخواستم کردی. گفتم خواهشا بگو گفتش نه نشدم.
گفتم من میتونستم بیشتر سکس کنم اما تو گفتی زود ارضاع شدی. گفتش حالا بس کن سوالتو پرسیدی جوابتو گرفتی.
بعد اون ماجرا دیگه نشد سیمین رو بکنم. بعد اون سکس دو بار دیگه خونش رفتیم اما نه به قصد سکس. بعد مدتی یعنی یه ماه بعد این سکس سیمین باهام بهم زد به بهانه اینکه شوهرش داره میاد شهر خودمون چون شوهرش شغلش یه جورایی تو دریا بود. اون دو باری که بعد سکس خونش بودم یه بار که بغلش گرفتم داد بدی زد که واقعا مشخص بود نمیخواد کاری بکنه.
تو این سکس با سیمین وقتی بار آخر که برش گردوندم و کردمش بعد چند دیگه صدایی ازش نیومد و این باعث شد مطمئن شم ارضاع شده. اما سیمین دو سه سری گفت ارضاع نشدش.مدتی ازش خبری نبود فقط دو هفته قبل بعد چند ماه دوباره از تلفن کارتی زنگ زد و یکی حال و احوالمو نزدیک عید پرسید و تبریک گفت و اینکه بعد عید دوباره بهم زنگ میزنه.
سوالی هم که اول ماجرا گفتم ازتون میپرسم همینه ؟ این که ارضاع نشد اشکال از من هست یا اشکال از سیمین هست.چون من فکر نمیکنم با توانایی 25دقیقه تا نیم ساعت سکسه یه ضرب ناتوانی جنسی داشته باشم و تازه بعضی دوستام میگن خالی میبندی بدون قرص و اسپری میتونی نیم ساعت سکس کنی. حالا اینکه با این توان من مقابل سیمین کم آوردم نمیدونم مشکل اونه یا نه. خودم احتمال میدم سیمین دروغ گفته ارضاع نشده. و اینکه دیگه نخواست باهام باشه و سکس کنه چون از اول قصدش سکس نبوده یا اینکه نه چون ارضاش نکردم دیگه نخواست باهام باشه.سرآخر اینکه بگین داستان ام چطور بودش;)
باور اینکه این ماجرام راست یا دروغه با خودتون.یه گناه کبیره ارزش اینو نداره آدم دروغ بگه واسش.
نوشته: مجید

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا