عشق شرطی

 

با آرمان تو فوق لیسانس همکلاسی بودیم.البته از دوران لیسانس دورادور میشناختمش. هردومون هم رشته ای بودیم. اونموقع ها باهاش سلام علیکی نداشتم.برام جذابیت خاصی نداشت. هیکلی بود و بدنسازی کار میکرد.قد بلند و صورت یکم توپول.در مجموع خوش تیپ بود. خلاصه با این همکلاسی شدیمو یکسالی به این منوال گذشت. تو دانشکده به هیشکی پا نمیداد.البته تا جایی که من میدونستم! فقط با من همکلام میشد. یکسال اول هیچی بینمون نبود تا اینکه یه روز اومد و پیشنهاد داد با یکی دیگه از همکلاسیامون که 45-46 ساله بود و من اونموقع ها فک میکردم زن داره بریم کوه. من قبول کردم. دو سه بار باهم کوه رفتیم چند بارم کافی شاپ و پارک. از همون اول که رابطمون خواست شکل بگیره بهش گفتم که نباید رابطمون احساسی بشه و نمیتونیم به دوس داشتنو این چیزا فکر کنیم. اونم قبول کرد. من اونموقع خوابگاهی بودم و اون با همین همکلاسیمون خونه گرفته بود. یه شب که رفته بودیم توچال از کوه پایین اومدنمون یکم طول کشیدو وقت ورود خوابگاه گذشت. تو استرس این موندم که چیکار کنم که پیشنهاد داد بریم خونه ما امشب. با کلی استخاره و ترس قبول کردم.رفتیم خونه و من از شدت خستگی خواستم که برمو دوش بگیرم.

 
موقع بیرون اومدن اصن نگاش نمیکردم. به هیچ عنوان نمی خواستم اتفاقی بینمون بیوفته. یکم ماهواه دیدیم و بعدش خوابیدیم. من تو اتاق اون و آرمانم تو اتاق همخونه ایش. خداییش پسر خوبی بود. خیلی مراعات میکرد و من احساس می کردم که داره خودشو کنترل میکنه. آخه منم واسه خودم جیگریم!صب که بلند شدیم برا اینکه یکم کرم بریزم بخاطر ساده سپری شدن دیشب مانتومو پوشیدم بدون شلوار و اومدم تو آشپزخونه صبحانه آماده کنم. همین که دیدم اومد تو آشپزخونه سلام کردمو رفتم تو اتاق. بعد صبحانه خواست طرز عمل یه دستگاه بدنسازی که تو خونه داشتنو یادم بده. من دراز کشیدم رو دستگاه و وقتی وزنه رو جابجا میکردم سینه هام بهم نزدیک میشد و کاملا معلوم بود که داره حشریش میکنه. سینه های سفید و پری دارم. بعدش نشستیم کنار هم موبایلشو درآورد آهنگ باز کرد.یادمه که یه آهنگ از امراه بود. ناگفته نماند که ما هردومون تبریزی هستیم. آهنگ احساسی بود. نگاهش تو چشام بود و یکم اینطوری بهم زل زد.برق چشاش خبر از احوالات درونش میداد! لباش بهم نزدیک شد و بدون اینکه بتوتم کاری کنم رو لبام نشست. چند ثانیه لبامون بهم گره خورد و من انگار که یهو از خواب بیدار بشم هلش دادم اونور. دوباره بغلم کرد و بزور خودمو از بغلش کشیدم کنار. بهش گفتم آرمان منو تو همکلاسی هستیم. من با کسی میتونم اینکارو بکنم که دوسش داشته باشم.
 
مطمئنم توام منو دوس نداری و این هوسه که داره تورو بطرف من میکشونه. قسم خورد که دوسم داره و هوس نیست. بهش گفتم اگه اینکارو بکنیم دیگه نمیتونیم تو چشمای هم نگاه کنیم. با ناراحتی قبول کرد و ازم عذرخواهی کرد. اونروز برای ناهار نموندمو رفتم خوابگاه. یه مدت اصلا اشاره ای به این موضوع نمیکردیم ولی تو بک گراند ذهنی هردومون بود این قضیه.این قضیه باعث شد نگاهم نسبت بهش عوض شه. کم کم به جذابیتاش بیشتر پی بردم. آخه تو این مدت لاغر کرده بود و هیکلشم خیلی سکسی شده بود. اما از این موضوع فرار میکردم. قرارامون ادامه داشت اما دیگه با اونیکی همکلاسیمون نمی رفتیم بیرون. تنها بودیم. یبار تو پارک احساس کردم رفتاراش عجیب شده. نشستیم کنار هم. هوا سرد بود و دستاش تو دستم. تو چشمام زل زدو دستامو محکم گرفت. بعدش بهم گفت دوستت دارم ساناز. صداقت خاصی تو صدا و نگاهش بود و باور کردم. اما هیچی در جوابش نگفتم. یک ماه از این قضیه گذشت و من هر روز بیشتر پی میبردم که دوسش دارم. یه شب تو همون پارک نشسته بودیم. حالم گرفته بود. شب یلدا بود و دور از خونواده بودم. دستش دور کمرم بود. یه جایی نشسته بودیم که اصن دید نداشت و تاریک بود. رو صورتم خم شد. گرمای نفساش داشت دیوونم میکرد. نگاش کردم. چشمای عسلیش پر از خواهش و تمنا بود.نفسام تند شده بود و قلبم داشت از جا در میومد. انقد میخواستمش اونموقع که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و منم بهش نزدیک شدمو لبامون بهم گره خورد. شیرینترین لحظه زندگی واقعا اولین بوسه عشقه. لذت عجیبی تو وجودم بود که تا اونموقع تجربش نکرده بودم. چند دقیقه از هم لب گرفتیم و بعدش هردومون تو یه حالت خلسه بودیم. اونشب شیرین گذشت و ما هفته ای دو سه بار تو اون پارک از هم لب می گرفتیم. یه شب که خیلی حشری بودم خودمو بیشتر بهش چسبوندم.
 
اونم متوجه شده بود. دستاش رفت رو سینه هام و از زیر پالتوم سینه هامو میمالید. داشتم میمردم از حشر. با صدای حشری ازش خواستم دستشو ببره تو بولیزم. وای دستای یخش که میخورد به سینه هام کسم داغ داغ میشد. بند سوتینمو باز کردم تا بتونه نوکشو بماله. دستاش که برای اولین بار خورد به نوک سینه هام از لذت نفسم بالا نمیومد. یکی از سینه هامو درآورد و با نوک زبون لیسش میزد. حواسم به این ور اونور بود کسی نبینه. اون لحظه انقد کسم خیس و داغ شده بود که دوس داشتم همون لحظه شورتمو درآرمو با کس بشینم رو کیرش. از ترس اینکه مبادا کسی ببینه سینمو پوشوندم و یکم اینجوری نشستم تا حالم بهتر شه. فقط نیگام میکردو بهم لبخند میزد! کیفمو گذاشت رو پاشو دستمو برد رو کیرش. وای چی حس میکردم. یه برجستگی سفت و داغ که حشرمو چندین برابر میکرد. اگه بخاطر غرورم نبود همون لحظه ازش میخواستم منو ببره خونه و بکنتم!حدودا دو هفته طول کشید تا من خودمو راضی کردمو به دعوتش به خونش جواب مثبت دادم. اونشب یادمه یه تیشرت آبی تنم بود با جین سنگ شور. موهامم لخت لخت کرده بودم و یه آرایش ملایم و کلیم عطر روم خالی کرده بودم! اولش یکم نشستیمو حرف زدیم. آرمان انقد داغ بود که رو گونه هاش قرمز شده بود و وقتی نزدیکم میشد این داغی رو کاملا احساس می کردم رو صورتش. هردومون میخواستیم و طول دادنش فقط عذابمون میداد. اومد کنارمو بهم چسبید. شروع کردیم لب گرفتن. کم کم دستاش رفت رو سینه هام و از رو تی شرت می مالیدشون. بعد دست راستشو برد لای رونام و از رو جینم شروع کرد به مالیدن کسم. منم دیدم دیگه توقف جایز نیست خودمو شل کردمو شروع کردم آه و ناله. تو سکس کلا خیلی سروصدا میکنم. دیگه طاقتم تموم شده بود. با صدای حشری گفتم آرمان بمالش. با شیطنت گفت چیو؟ کثافت بمالش. دستتو بکن تو شرتم. انقد داغ بود بدنش که داشتم آتیش میگرفتم. آرمان: عزیزم بریم تو اتاق من؟ …..آره بغلم کن.
 
منو خیلی راحت بغل کردو گذاشت رو تختش. یه تخت یه نفره بود. اولین بار بود اتاقشو میدیدم. اومد روم خم شد و از گردنم شروع کرد به بوسیدن. با نوک زبون لیسش میزد و با لباش میبوسید گردنمو. رو گردنم خیلی حساسم و این باعث میشد بی تاب تر بشم. دوباره لبامو خورد و تو این فاصله دستاش بیکار نبود و سینه هامو میمالید….. آرماااان درش بیار تیشرتمو. با یه حرکت سریع تیشرتمو درآورد و تا چشمش افتاد به سینه هام انگار وحشی شد. افتاد به جون سینه هام لاشو لیس میزد و به سینه هام چنگ مینداخت. از زیر بندشو باز کردم و سینه هام افتاد بیرون. چند لحظه بهت زده نیگاشون میکرد. ساناز دوست دارم. جوون مال خودمی. چه سینه هایی داری تو آشغااااال. نوکشو محکم گرفت تو دهنش و حریصانه میک میزد. بعد بین دوتا دندوناش گازشون گرفت. انقد وحشیانه اینکارو کرد که یه آخ بلند گفتم. دیگه طاقت نداشتم. آرمان بمالش.. چیو عزیزم؟ انقد حشری بودم که دیگه شرم و حیا حالیم نمیشد.
 
کسمو دیوونه…کسمو بمال آرمان دارم دیوونه میشم. تا اینو گفتم انگار رو آتیش بنزین ریخته باشن وحشی تر شد. خودشو میکشید رو بدنم بلند شد نشست کنارم. دکمه شلوارمو باز کرد و عاشقونه نیگام کرد. خودم شلوارمو از پام کشیدم بیروم. یه شورت توری مشکی پام بود که انقد باریک بود که همش میرفت لای کسم و لبه های کسم از کنار زده بود بیرون. از رو شورت کسمو بو میکرد و لیس میزد. آخ که داشتم پرواز میکردم. داغو لیز شده بود کسم. شورتمو از پام کشید بیرون و پاهامو 180 درجه باز کرد. حسابی تمیزش کرده بودم. صاف و نرم بود. بدون یه تار مو. میدونستم که امشب آرمان منو میکنه! افتاد بجون کسم. لباشو میک میزد تو دهنش و با زبونش با چوچولم باز میکرد. برا ایکه راحتتر چوچولمو بخوره لبه های کوسمو باز کردمو اشاره کردم به چوچولم. آه و ناله هام تموم خونرو ورداشته بود.
 
ساناز چه کسی داری چقد خوشمزس. میخوام تا صب بخورمش. اینارو که میگفت بیشتر خیس میشدم. خیلی با ولع میخورد. موهاش لای دستام بود و سرشو به سمت کسم فشار میدادم. داشتم خفش میکردم. آخ جووون آرمانم میخوام با کس بیام تو دهنت….حالا نوبت من بود که از کیرش پذیرایی کنم. لحظه شماری میکردم کیرشو ببینم. دراز کشید و تیشرت و شلوارشو از پاش درآوردم. یه شورت مشکی چذب تنش بود که کیرش کاملا توش خودنمایی میکرد. از رو شورت میمالیدمش و جون جون میکرد. با دندون شورتشو یکم کشیدم پایین و بعد کامل از پاش درآوردم. کیرش خیلی بزرگ نبود. اما خوشگل و تمیز و سفت سفت بود! با نوک زبون سرشو لیس زدم و یه آخ بلند گفت. شنیده بودم که قسمت زیر نوکش حساسه و سعی میکردم تمرکزم رو همون قسمت باشه. داشت دیوونه میشد…. بکن تو دهنت ساناز. تا سرش رفت تو دهنم آهی از لذت کشید.آخه چقد داغه دهنت عشقم. منم سعی کردم هرچی از فیلمای پورنو یاد گرفته بودم روش پیاده کنمو بهش حال بدم حسابی. تخمامم بخور عزیزم. با نوک زبونم تخماشو لیس میزدم و رو اوج بود. دیگه طاقتم تموم شده بود. میدونستم پردم حلقویه. قبلا پیش یه ماما رفته بودم. از اونجاییکه خیلی حشریم خیلی با خودم ورمیرم و چند بار با خیار کسمو کرده بودم.آرمانم این قضیه رو میدونست. دیگه طاقتم تموم شده بود. آرمان میخوام منو بکنی…
 
جووون میخوام بکنمت عزیزم…منو خوابوند رو تختو پاهامو حسابی از هم باز کرد. یکم کیرشو مالید به کسم. انقد لیز بود که سرش رفت تو و یه آه بلند کشیدم. اولین بار بود که کسمو داشت داغی کیرو تجربه میکرد. فکرشم داغم میکرد. آرمان بکنش تو دیگه…یهو تا ته بردش تو. وای جیغ زدم از دردو لذت. سریع کشید بیرون. عشقم دردت گرفت؟….نه بکنش..بکن منو. شروع کرد به تلمبه زدن. سینه هامم همزمان میمالید. داشتم زیر فشار وزنش و از داغی کسم ذوب میشدم. موهاش و تنش خیس عرق بود. این بیشتر تحریکم میکرد. چند دقیقه تو این حالت تلمبه زد تا خسته شد و بعد من اومدم رو. آروم نشستم رو کیرش تا ته رفت تو…آخ سوختم…جون بالا پایین شو میخوام جرت بدم عزیزم…آرمان میخوام امشب جرم بدی…کس توام جووون….سینه هامو گرفته بود دستش صدای شالاپ شولوپ بالا پایین شدنم فضای اتاقو پر کرده بود…آرمان: ساناز داره آبم میاد
 
سریع بلند شدم از روش آخه میخواستم وقتی زیرش خوابیدم آبش بیاد بریزه رو سینه هام. اینجوری زیر فشار تنش لذت بیشتری بهم دست میداد. اومد دوباره لای پام و همزمان چوچولمو میمالیدم. داشتم به اوج میرسیدم. نزدیک ارضام بود.نفسام تند شد. با کلی آه و اوه و جیغ کوتاه نهایی ارضا شدم….جووون قربونت برم که انقد خوشگلی تو…. انقباض عضلات واژنم دور کیرش باعث شد اونم به اوج برسه و سریع کیرشو کشید بیرونو آبشو پاشید رو کل سینه ها و شکممم. چشام خمار شده بود. ولو شد کنارم و شروع کرد لب گرفتن. سکوت بینمونو فقط صدای نفسامون میشکست…. بعدش دو نخ سیگار آورد و همینطور که سیگار می کشیدیم نگاهم خیره به سقف بود و آرامش عجیبی تو بغلش داشتم…غافل از اینکه این آرامش بعدا تبدیل میشه به بزرگترین پریشونیه زندگیم!!!!!

نوشته: دکتر ساناز

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «عشق شرطی»

  1. خیلی با داستانت حال کردم.راست ودروغش مهم نیست مهم اینه که قشنگ نوشتی.اگه بازم خاطره ای داری بنویس.نوع نوشتنت رو دوست دارم.موفق باشی ساناز سکسی عزیز.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا