سکس باورنکردنی با زنداییم

 
اول از همه بگم این داستان همش حقیقته موبه مو و منم فرهاد از یکی از شهرای غرب کشورم.زیادم حاشیه نمیرم.این قضیه برمیگرده به بهمن91که دوست دختر من که شهر دیگه ای هست اومد دیدن من و چون مادر من از دوستیمون خبر داشت برای جای موندن ما خیلی تلاش کرد تا اینکه هماهنگ شد بریم خونه دایی بزرگه و یه شب اونجا بمونیم.از زنداییم بگم که خیلی سکسی و ماله چشا ابی کون تپل همه چی تموم 31ساله منم از همون نوجووونی چشام قفل این بود و هی میگفتم کاش میشد اینو من بکنم اونم منو دوس داشت شدید.خلاصه شب رفتیم اونجا و به من و دوس دختر بنده یه اتاق جدا دادن.خاموشی دادن ما هم رفتیم تو هم دیگه و منم تیشرت و تاپ دوس دخترمو دراوردم و شروع کردم به مکیدن لاله گوشش و همینجوری میخوردم که صدای اه و نالش بلند شد چون به سینه هاش حساس بود جوری نوک سینه هاشو میخوردم که فقط داشت لباشو گاز میگرفت با دست چپم کسشو میمالوندم دیگه داشت از حال میرفت که هیو در باز شد و زندایی جونه ظاهر شد ساعت چنده حالا 2شب هر سه خشکمون زد زنداییم زود در رو بست و رفت و ما هم یه سکس کامل کردیم و خوابیدیم صبح روم نمیشد از اتاق بیام بیرون بلاخره با کلی خجالت و فلان اومدم بیرون و بردم دوست دخترمو راهی کردم و برگشتم خونه زنداییم خایه مالی که به کسی چیزی نگه.
 
 
رسیدم سفره پهن بود و دایی جانم رفته بود سر کار.رفتم اتاق پیش زنداییم سلام دادم گفت خوش گذشت؟؟سرمو گرفتم پایین گفت عب نداره ماهم گذروندیم این دورانو منم دیدم وقتشه گفتم زندایی پس شیطون بودیا رفتم نشستم پیشش یدونه بوسیدمش گفت بسه لوس نشو به کسی نمیگم منم بغلش کردم و چنتا دیگه ماچش کردم چشام به سینه های درشتش افتاد کیرم راست شده بود جوری که فهمید و گفت خوش اشتهایی ها منم گفتم اره چجورم زندایی مینا. دیگه طاقت نیاوردم یا میکردمش یا کلا به گا میرفتم.دستمو بردم رو سینه هاش خواستم گردنشو بخورم نذاشت گفت گمشو اون ور بی شعور منم بدون توجه خودمو انداختم روشو گردنشو میلیسیدم ازش یه لب گرفتم همراهی کرد فهمیدم رام شده بلوزشو دراوردم یه سوتین کرم رنگ داشت وای روانیم کرده بود بازش کردم پستونای ناز و سفیدشو میماتوندم و لیس میزدم اونم با صدای اه اهش حشریتر و وحشی ترم میکرد دستمو از شلوارکش بردم ت شورتش دیدم خیسه ابه سریع درش اوردم پشت بندش شورت زیر کرم رنگشو در اوردم و با زبون شروع کردم به خوردن کسش چنان اه و ناله ای میکرد انگار 1ساله سکس نداشته کسش تمیز و خوشبو بود از خوردنش خسته نمیشدم دیدم زیاد صدا میکنه لبمو بردم تو دهنشو زبونمو رو لباش فر دادم دیدم میخواد حرف بزنه با التماس گفت فرهاد کیر کیرتو بده دیگه طاقتشو ندارم منم جیک ثانیه کیرمو دراوردم گرف تو دستش گفت وای فرهاد چقد این خوبه گفتم زندایی این مال توئه امروز شروع کرد به ساک زدن
 
 
خیلی حرفه ای بود تو کارش چنان ساکی زد ابم داشت میومد زود درش اوردم یکم که خنک شد گفتم زندایی چهار دست و پا بشین رو تخت منم یکم خم شدم و با یکم تف سرشو کردم تو کسش بلند گفت اخخخ یواشتر منم تلمبرو اروم تر کردم و با دستام پستونای خوش فرمشو بازی میدادم کسش خیس اب بود اب کسش رفتواومد کیرمو تو کسش راحت تر کرده بود هرچی گذشت تند تر میکردمش اونم با لحن سراسر حشری میگفت بکن فرهاد جرش بده منم مثل کس نکرده ها مث سگ میگاییدمش که دیدم از تب و تاب افتاد و شل شد زندایی جون ارگاسم شده بود. کیرمو دراوردم گفتم زندایی کونتم میخوام دیدم بی هیچ حرفی خوابید و گفت بیا عزیزم این که دعوا نداره یدونه لب محکم واسه تشکر ازش گرفتمو گفتم پاشو بشین روش با دستاش کیرمو فیت کرد اروم با یه فشار هل دادم تو کونش خیلی تنگ و خشک بود ی تف سرشو ده بکن تلمبه پشت تلمبه صدای اخ اخ و التماساش وحشی ترم میکرد بعد 3 4مین دیدم ابم داره میاد گفتم کجا بریزم گفت بریز همونجا که با شوخی گفتم میخوای باسنت از این گنده تر شه؟ گفت کثافت یکی طلبت منم کیرمو تا خایه بردم تو کنشو ابمو خالی کردم تو کونش بعدشم یکم بی حال خوابیدیمو پاشد رفت حموم اومد گفت خیلی روز خوبی بود منم تاییدش کردم و بهم قول داد بین خودمون میمونه.امیدوارم لذت برده باشید.فداااا

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «سکس باورنکردنی با زنداییم»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا