انجمن زبان

سلام
اسمم حمید و23 سالمه و داستانی رو که میخوام براتون بگم مربوط میشه به دو سه سال پیش تقریبا سالهای اول دانشگاهمه
سالهای اول خیلی جنبش و جوش داشتم و با همت و کمک چندتا از بچه ها انجمن زبان دانشگاه که فعالیتی نداشت رو راه انداختیم و این داستان مربوط میشه با این دوران
اوایل که انجمن راه افتاد بعنوان یکی از اساتید در کی از کلاسها کمک حال بچه ها بودم تا اینکه چشمم به ملیسا افتاد دختری نجیب و با وقار و خیلی خوشگل بود
اوایل به چشم یه همکلاسی نیگاش میکردم اما بعد ه ها مهرش به دلم نشست و پیشنهاد دوستی بهش دادم اما مخالفت کرد اینقد پاپیچش شدم که بالاخره رضایت داد اما کلی برام شرط و شروط گذاشت منم که فقط می خواستم باهاش باشم همش رو قبول کردم…
 
یکی از شروطی که قبول کردم این بودم که تو دانشگاه اش بود خودمون رو تابلو نکنیم و همه قرار مدارمون رو و رفت وآمدامون بیرون باشه به دور از چشم بقیه
گذشت تا اینکه یه روز باهاش بیرون بودم و دیدم خیلی ناراحت و پکره حال منم داشت می گرفت که گفت نمره یکی از درساش کم شده بود و حسابی امتحانش رو خراب کرده بود بغلم رو نیمکت نشسته بود به ذهنم رسید کخ کاری کنم که جو رو عوض کنم و از این فضا در بیام نامردی نکردم و حسابی قلقلکش دادم و کلی خندیدیم و جو رو عوض کردم چیزی که خیلی اون شب منو شوکه کرد این بود که شب ملیسا رو رسوندم واسه اولین بار تو این مدت بهم گفت دوستت دارم و بوسید منو رفت خونه
با هم بودیم تا اینکه تو دومین ماه زمستون که نزدیک تولدم بود همه دوستامو دعوت کردم و ملیسا هم به بهانه ی بچه های انجمن زبان دعوتش کردم
عجب شبی بود اولش با یه بارون نم نم زمستونی شروع شد و بعدشم که بچه ها تک تک اومدن و نوبت شروع شدن مراسم جشن تولدم شد
ملیسا هم اومد اون شب یه لباس مجلسی قرمز پوشیده بود که خیلی زیبا شده بود و زیباییش چند برابر شده بود و حسابی تو چشم بود و سکسی شده بود
 
اینم یادم رففت بگم که خونمون رو اون شب مکان کرده بودم و خانواده ام رو یه مسافرت اجباری فرستاده بودم
بعد از اینکه مطمئن شدم همه بچه ها اومدن کیک رو آوردم و مراسم رو شرو ع کردم بعد از اینکه کلی خوردیم شروع کردیم به بزن و برقص
بعد از اینکه مدتی از مراسم گذشت به پیشنهاد یکی از بچه ها و بیشتر برای کل کلش رفتیم داخل حیات خونه که داشت بارون تندی میومد رفتیم
بعداز کلی مسخره بازی و شوخی اومدیم داخل پامون که به داخل خونه رسید بچه ها تک تک رفتند ملیسا که با چند تا از دخترا اومده بود و کسی هم نبود که ببرتش چون همه ماشین ها پر بودن موند تا من زنگ بزنم آزانس
حالا مگه اونموقع شب ماشین گیر میاد ملیسا که از سرما داشت به خودش میلرزید بهش گفتم بره داخل خونه که ببینم میتونم ماشین گیر بیارم یا نه
داخل که اومدم دیدم ملیسا داره موهاشو خشک میکنه بهش گفتم که ماشین گیر نیاوردم به فکر فرو رفت و گفت عیبی نداره میمونم پیشت تو تمیز کردن خونه کمکت میکنم
 
من مات موندم از پیشنهادش اما خوشحال شدم که میخواد پیشم بمونه چشمم به لباس خیسش افتاد از ترس اینکه سرما بخوره کمد لباسای مامانمو بهش نشون دادم
تا لباسشو عوض کنه خودمم رفت سراغ خونه مشغول کار بودم تا اینکه چشمم به ملیسا افتاد عجب صحنه ای بود یه شلوارک سفید با یه تاپ صورتی تا حالا اینجوری ندیده بودمش
اومد کمکم و حسابی خونه رو جمع و جور کردیم من که حسابی خسته شده بودم روی کناپه ولو شدهم اونم اومد کنارم نشست چشمم که به
سینه هاش افتاد یه جوری شدم شروع کردم به سره صحبت رو باهاش باز کردن و خودمو چسبوندم بهش و دستش و گرفت تو دستم
دیدم که چیزی نمیگه شجاع تر شدم و دستم رو بردم دور کمرش و خودمو بهش چسبوندم و ازش لب گرفتم و اونم چیزی نگفت و باهام همراهی کرد
لباش خیلی داغ بود دستم رو بردم روی سینه هاش و سینه هاشو مالوندم دستم رو از زیر لباسش بردم و سیننه هاشو لمس کردم حسابی سفت شده بود
هنوز لبم روی لباش بود کم کم شروع کردم به خوردن گوشش و اومدم پایینتر لباسشو رو در آوردمو شروع کردم به خوردن سینه هاش
ملیسا خیلی ساکت بود و نفس نفس میزد معلوم بود که داره حسابی حال میکنه دستم رو بردم روی کسش و از روی شلوار میمالوندم که
نفس نفس زدناش ند تر شد دکمه شلوارش رو باز کردم و شلوارش رو از پاش درآوردم ملیسا فقط یه شورت قرمز پاش بود لباسام رو درآوردم و موندم با یه شرت
شرتش رو از پاش بیرون کشیدم و حسابی کسش رو خوردم کسش تلخ بود و اما به لذتش می ارزید ملیسا هم کم کم آخ و اوخش در اومد
 
دستش روی سرم بود و حسابی سر و صداش در اومده بود منم شرتم و درآوردم و کیرم که حسابی راست شده بود رو روی کسش میمالوندم به سرم زده بود
از عقب باهاش سکس داشته باشم اما دلم نیومد و فقط به همین یکم بسنده مردم اینقد کیرمو روی کسش عقب و جلو کردم که آبم اومد و آبم ریختم روی شکمش
اما ملیسا هنوز ارضاء نشده بود منم که حالی واسم نمونده بود با انگشت با کسش ور رفتم و اینقد عقب و جلو کردم که اونم ارضاء شد و
بی حس شد و روی کاناپه ولو شد
یه چند دقیقه ای تو بغلم هم بودیم تا اینکه بلند شدیم باهم رفتیم حموم و نا صبح تو بغل هم خوابیدیم
این اولین و تنها رابطه ام با ملیسا بوده تقریبا یه دو سالی هست که همو ندیدیم چون من واسه درسم اومدم مشهد و اون درسش تموم شده ورفت کرج
دعا کنین تا بازم ببینمش
نوشته:‌ حمید

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا