مهسا و پرده ش

سلام به همه دوستای گلم
میخام قضیه دو روز پیشو براتون بگم که بد فازی داد
کسایی که دنبال داستان جالبن بیان پایین چون یه نمه طولانیه بی حوصله هاش نخونن
معذرت که یه نمه طولانیه ولی عوضش واقعی و جالبه.
خب طریقه آشناییمون:مهسا یه دختر لاغر اندامی کمر باریک کون گنده ای هم نداره ولی لامصب خیلی نرمو سفیده،اون طرف خیابون چن قدم اونطرف تر از مغازه من یه مغازه داره مزون عروسه..
 
این دختر روزی صد بار به هر بهانه ای میاد پشت در مغازه خودش که کاملا شیشه ایه یه دیدی توی خیابون میندازه بعد یه چن دقیقه توی مغازه منو نگاه میکنه از اونجایی که کاسبیا کلا خراب شده یه مدته من بیکارم و همیشه نشستمو دارم بیرونو نگاه میکنم هر دفعه اکه میاد مغازه منو دید بزنه براش سر تکون میدم.
که یه شب آخرای شب بود که مهسا خانوم داشت کر کره های مغازشو میکشید منم سریع از فرصت استفاده کردم رفتم جلو بهش گفتم بذار کمکت کنم چیزی نگفت و رفت کنار.
کرکره هارو کشیدم کلیداشو ازش گرفتم قفلشم زدم تشکری کرد و خداحافظی بهش گفتم وایسا منم دارم میرم خونه خبری نیست از کاسبی (ولی دقیقا همون شب کلی کار روی سرم ریخته بود.)اولش گفت زحمت میشه و این حرفا منم یه نمه اصرار کردم گفت باشه پسر خالم که توی مغازه نشسته بود بهش گفتم کارامو انجام بده تا من برگردم.
خلاصه نشست توی ماشینو یه کم کس شعر به هم گفتیمو و شمارشو گرفتمو سریع یه تک انداختم به گوشیش که گفت داری میری خونه؟گفتم آره دارم میرم.گفت پس بهت اس میدم منم گفتم باشه(اینم بگم گفت اگه میخای پشت ماشین بشینی بهت اس نمیدم قابل توجه دوستای گلم که گیرن).
 
خلاصه مطلب اون شب گذشت.
حالا اصل مطلب:روز ها و شب ها پشت سر هم میگذشت هر روز ناهار باهم(آخه درمغازشو نمیبنده وامیسه کارای دوختو انجام میده و ناهارم دست پخت خودشو میاره)اکثر شبا هم کافی شاپ.
گذشت تا خونه خالی شد(اینم بگم که نمیخاستم ببرمش زیر زمین مغازم آخه خیر سرم توی محل آبرو دارم و خدارو شکر تاحالا بگا نرفتم.)
بهش گفتم مهسا امروز خونمومن خالیه پایه ای بریم خونه ما؟
مهسا دختریه که نه اهل دوده نه اهل آبکی.
اولش مِن و مِن میکرد گفتم باشه اگر راحت نیستی اشکالی نداره اصلا بیخیالش شو کلا نشنیده بگیر گفت نه میام میخام بهت ثابت کنم بهت اعتماد دارمو عاشقتم!!!!!!!!
منم از خدا خاسته واسه ساعت 8 شب قرار گذاشتم.
ساعت 8 و نیم شد نیومد 9 شد نیومد نزدیکای 10 بود یهو زنگ در خونه زنگ خورد جواب دادم مهسا خانوم بود در رو باز کردم اومد تو ،نشست و میوه خوردو منم کافی رو داشتم آماده میکردم که تو کافی اون یه ذره افشره زنجبیل ریختم(افشره زنجبیل برای تحیرک یه قطره هستش که با چن تا قطره دختر رو حشری حشری میکنه)
بردم و خورد.
 
نشسته بودیم داشتیم لاو میترکوندیم که یهو دستشو انداخت دور گردنم خودشو نزدیکم کرد لباشو گذاشت روی لبام وااااااااااااای این همون مهسائه که تا یه ماه پیش دیوونش بودمو از دستش شبا خواب نداشتم.
کلی لبای هم دیگه رو خوردیم لامصب طعم لباش هنوز زیر توی دهنم هست واااااااااااااااااااای خیلی حشری شده بود لبامو گازای کوچولو میگرفت منم هی باهاش همراه میشدمیهو گفت حسین بسه یالا شروع کن جرم بدهبهش گفتم بلندشو وایسا لباساشو درآوردم وااااااااااااااااای تن سفید که معلوم بود تازه شیو کرده جیگرم مهسااااااااااااباسینه هایی که تقریبا بزرگ بود فک کنم 80 تا بود نمیدونم ولی از 75 بزرگتر بود با نوک های صورتی انداختم روی مبل شروع کردم به خوردن سینه هاش مهسا همش میگفت حسین ول کن برو پایین اون کیرتو میخام درونم حس کنم رفتم سراغ کسش کاملا خیس شده بود من از آب کس بدم میاد و نمیخورم شرتشو کشیدم پایین ازپاش درآوردم سریع آبشو پاک کردم تا دستم خورد به کسش جیغش رفت هوا یه خورده چوچولشو خوردمبعد یهو بلند شو لباسمو کند فقط با یه شرت جلوش بودم شرتمو خیلی سریع کشید پایین شروع کرد ساک زدن اووووووف خیلی ماهر بود(آخ بسوزه پدر تجربه هههههه)خوشبختانه قبل از اینکه بیاد من یه سیگاری کشیده بودم کمرم عین سنگ سفت شده بودو آبم نمیومد گفت حسین شروع کن جون هرکی دوس داری مردم دارم میمیرم حسین شروع کن بکن تو
 
منم نامردی نکردم انگشتمو کردم تو کسش گفتم پلمپه؟گفت آره گفتم بزنم ؟گفت کی بهتر از تو کیرمو کردم توی جیغ زد یه نمه عقب جلو کردم بعد دستمو گرفتم جلو دهنش بعد یه فشار محکم تا دسته بهش نشستم کلی دستمو گاز گرفت همون طوری مودم یه چن لحظه بعد شروع کردم عقب جلو تا یه نمه جاش باز شه بعد شروع به تلمبه زدن کردم سردی خون با گرمی کس قاتی شده بود نمیدونین چه حال میداداووووووووف یه چن دیقیه ای تلمبه زدم دیدم یه لزره افتاد به جونش و شل شد وآبش اومد برش گردوندم کردم توی کونش البته با کلی مکافات نمیدونم چجوری هم پلمپ بود هم گونش تنگ بود ولی همه کاراشو خوب انجام میداد عجــــــــــــــــــــــــــــــــب خلاصه یه چن تا تلمبه ای هم به پتش زدم و آب من هم اومد انگار قیر ریخته باشن توی کونش گفت وااااااای حسین سوختم چقدر داغ بود گفتم قابتو نداشت نوش جونت یه نیم ساعتی بیحال کنار هم خابیده بودیم که یه نگاه به ساعت انداختم دیدم نزدیکای 12 شب بود مهسا گفت حسین بدجور دیرم شده منو برسون دم مغازه گفتم چرا مغازه گفت به خونه گفتم کلی کار عقب مونده دارم میرم انجام بدم لباسشو پوشید وااااای تا خود ماشین یه دستم به سینه هاش بود یه دستم به کون جیگرش رسوندمش دم مغازه رفتم جلوتر منتتظر موندم تا داداشش اومدو رفتن خونه دوباره فردا برای ناهار رفتیم خونه ما و یه بار دیگه هم سکس داشتیم اونم خودش یه حالی داشت مهسا برای اولین بار مشروب خوردو کلی ماجرا ایشالله یه دفعه دیگه میگم.
شرمنده اخلاق ورزشیتون که یه نمه طولانی بود
امیدوارم خوشتون اومده باشه
دم همگی گرم.
RaxDexPa

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «مهسا و پرده ش»

  1. دمت گرم .خوب کردیشو .حال کردم .این دفعه ما رو هم خبر کن بیایم بکنیم .
    زن واسه سکس توپ از تهران قم ساوه اگه هست پیام بده .
    09392567505

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا