سکس داداشم با دوست دخترش

سلام من مهتاب هستم.19ساله وساكن كرج…
اوايل اريبهشت بود.از كلاس برگشتم.مامانو خواهربزرگم مونا ميخواستن برن خونه مادربزرگم كه تازه چشمشو عمل كرده بود.منم قرار بود برم اما بعد كلاسم واقعا خسته بودم وترجيح دادم تو خونه بمونمو استراحت كنم.اونا رفتنو منم رفتم آشپزخونه چيزي بخورم كه در باز شد و برادرم مهرداد كه5 سال از من بزرگتر بود اومد داخل.با ديدن من جاخورد.مهرداد دانشجوي ترم آخر مهندسي برق بود و يه باشگاه بدنسازي داشت.هميشه دوست داشتم شوهرم يكي مثل مهرداد باشه.188 قدش بود و108كيلو وزن داشت.كمر باريكو شونه هاي پهن وبازوهاي خوش تراش.مهرداد گفت:مهتاب؟تو اينجا چيكار ميكني؟چرا نرفتي خونه ماماني؟ گفتم:خسته بودم.چيزي ميخوري بيارم واست؟سرشو تكون داد رفت رو مبل نشست.حس كردم ميخواد چيزي بگه.بعد از چند لحظه اومد تو آشپزخونه گفت:مهتاب راستش قراره يكي از همكلاسيام بياد اينجا درس بخونيم(لبخند كمرنگي رو لبش نشست)دختره.ميشه بري تو اتاقت وتا وقتي كه اون نرفته بيرون نياي؟در حالي كه ميدونستم اون دختر واسه چي ميخواد بياد گفتم:باشه مشكلي نيس.
 
رو موهام بوسه اي زدو گفت:قربونت برم.بين خودمون ميمونه ديگه؟آره خيالت راحت.رفتم تو اتاقم.مهردادم رفت دنبال دختره.خواستم بخوابم كه يه جرقه اي تو ذهنم زده شد.دوست داشتم ببينم اونا دقيقا چيكار ميكنن؟از پله ها پايين رفتمو نگاهي به سالن پذيرايي انداختم.بايد يه جايي قايم ميشدم كه به همه جا ديد داشته باشه.يهو باخودم گفتم:اصلا شايد دختره رو ببره تو اتاقش ولي نه اتاقش خيلي نامرتبه مسلما اونجا نميبرتش.رفتم پشت مبل و مجسمه اي كه گوشه سالن بود قايم شدم.محوطه ي ديدم كم بود.از كارم منصرف شدم.خواستم برگردم تو اتاقم كه صداي بازو بسته شدن در اومد.
با ديدن دختري كه همراه مهرداد بود جاخوردم.آیدا بود.عشق مهرداد.يكسال و نيمي ميشد كه باهم دوست بودن.آیدا قبلا چندبار به دعوت مامانم اومده بود خونمون.دختر جذابو بانمكي بود.جثه اي خيلي كوچيكتر از مهرداد داشت.پوست سفيدوچشاي درشت مشكي كه به قول مهرداد سگ داشت.همه چيزش با ناز بود.با ناز راه ميرفت با ناز حرف ميزد و ميخنديد كه چاله هاي كوچيكي رو گونه هاش ميفتاد.با همون صداي وسوسه انگيزش گفت:مهرداد اولينو آخرين سكسمونه ها.مهرداد بغلش كردو بوسيد:آره عشقم خيالت راحت فقط آروم صحبت كن مهتاب بالا تو اتاقشه ميشنوه.آیدا با ترس گفت:واي چرا نگفتي كه نيام؟الان درباره من چي فكر ميكنه؟مهرداد:نترس پايين نمياد.از تو اسمي نياوردم گفتم قراره همكلاسيم بياد كه ميدونم باور نكرد.حالا برو لباساتو عوض كن.
 
آیدا به آن سمت سالن رفت كه از محوطه ديد من خارج بود.مهردادم لباساشو در اورد و فقط يه شرت پاش بود..بعد چند دقيقه آیدا اومد رفت رو مبل بغل مهرداد نشست.چقدر خواستني بود.كفش پاشنه بلند قرمز پوشيده بود با شرتو سوتين مشكي.من كه عاشق رون و ساق پاي خوش تراشش شدم.
مهرداد با ديدنش لبخند رضايتمندي زدوگفت:واي آیدا چه نازي تو.از صداش شهوت ميباريد.باورم نميشه بعد يكسالونيم دارم به آرزوم ميرسم.آیدا:مهرداد نكنه وسط سكس هوش از سرت بپره و…مهرداد:نترس عزيزم به پردت كاري ندارم تاشب عروسيمون.لباشو گذاشت رو لباي آیدا.از اونجايي كه من بودم نميشد خوبو دقيق ديد كه دارن چيكار ميكنن.صداي نفس نفس زدناشون ميومد.راستش منم ته دلم يه جوري شده بود.مهرداد حالا داشت گردنشو ليس ميزدو ميخورد.انگار آیدا به گردنش خيلي حساس بود چون ديگه آهو نالش بلند شده بود.مهرداد:آروم آیدا مهتاب ميشنوه.آیدا:نميتونم دلم ميخواد جيغ بزنم بازم گردنمو بخور.آخخخخخخخخ.اون صدايي كه آیدا داشت با اون نازش منو هم شهوتي كرد چه برسه به مهرداد.سوتينشو در اورد و افتاد به جون سينه هاش.ميخوردو ميمكيد و آیدا كه معلوم بود داره صداشو كنترل ميكنه آه آه ميكردو دستشو تو موهاي مهرداد فرو برد…مهرداد؟خيلي سنگيني وزنتو رو من ننداز.
 
مهرداد بلند شد و گفت:بيا بخورش.آیدا حركتي نكرد.آیدا؟عزيزم؟خجالت نكش بيا.آیدا شرتشو پايين كشيد و كير مهرداد افتاد بيرون.برعكس اوني كه فكر ميكردم كيرش زياد بزرگ نبود.آیدا سر كيرشو گذاشت دهنش.معلوم بود كه اصلا وارد نيس.مهرداد:بيشتر بكن تو دهنت..آیدا:نميتونم حالم بد ميشه..سرشو ميك ميزد.با اينكه وارد نبود اما معلوم بود كه مهرداد لذت ميبره.بعد چند مين مهرداد كيرشو از دهن آیدا بيرون كشيد خم شد. رو موهاشو بوسيدو گفت:قربونت بشم كه بلد نيستي.بسه ديگه خسته شدي نميخوام اذيت شي.آیدا دراز كشيد و مهرداد سرشو برد لاي پاش:آیدا خجالت نكش پاتو بيشتر باز كن.شروع كرد به خوردن كس آیدا.من نميتونستم كسشو ببينم.آیدا از شدت لذت به خودش ميپيچيد.آخخخخخخخخ.آههههههه مهرداد بخور بيشتر آههههههه.يهو آروم شد.ارضا شده بود.مهرداد با لبخند سرشو بلند كرد و به چهره آروم آیدا خيره شد.
 
بعد رفت از تو يخچال قوطي كرمو آورد و كون آیدا رو چرب كرد.آیدا:مهرداد ميترسم…نترس خانومم.برگرد به پشت…مهرداد كيرشو فرستاد تو كون آیدا كه آیدا جيغ كوچيكي كشيد.با مشتش محكم كوبيد زمين:مهرداد درش بيار درد داره دارم ميميرم.مهرداد كه تازه به لذت رسيده بود گفت:تحمل كن بخاطر من اولش درد داره. با ديدن دردي كه آیدا ميكشيد قلبم به درد اومد.دوست داشتم زودتر مهرداد تمومش كنه.بعد از چند دقيقه ديگه انگار درد نداشت هرچند لحظه يه بار يه آهي ميكشيد مهردادم تند تند نفس ميكشيد و تلمبه ميزد تو اوج شهوت بود يه آهي كشيدو آروم شد.آبش اومده بود.بيحال كنار آیدا دراز كشيد.نازش ميكردو با موهاش بازي ميكرد:دوست دارم آیدا.مرسي از لذتي كه بهم دادي عشقم.
بعد از چند دقيقه آیدا رفت لباس بپوشه…مهرداد پيشونيشو بوسيد و رفت كه برسونتش.اون روز فهميدم كه سكس با عشق چقد جذابه…
نوشته: مهتاب
سکس داداشم با دوست دخترش

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا