راحله چشم و گوشم رو باز کرد

باسلام من امیررضام از شمال ایران این اولین باری هست که داستان مینویسم تا حالا باخیلیا سکس داشتم پسرو دختر بیشتر پسر وهمیشه فاعل بودم
 
این داستان برمیگرده به حدود14.15سال پیش من اون موقع 6 سالم بود یه شب خونه پدر بزرگم برای خواب رفته بودم همون شب یکی از فامیلامون به نام راحله اونجا بود اون ازمن 4سال بزرگتر بودتا جایی که یادم میاد اون کلاس پنجم بود
من و پدربزرگم و اون تو یه اتاق خوابیده بودیم پدربزرگم همو اول خواب رفت منم سرمو گذاشتمو خوابیدم اونم همینطور بعد چنددقیقه فهمیدم راحله داره لباساشو درمیاره و با خودش ور میره من چه میدونستم کیر چیه کس چیه خودتونم فکرنکنم توهمچین دوره ای چیزی سرتون میشده برگشتم پرسیدم داری چه کار میکنی جواب نداد بعد نفهمیدم چی شد که شروع کرد به مالیدن بدن من منم احساس خوبی داشتم تا کم کم شروع کرد به بازی با کیرم من اون موقع چیزی نمیفهمیدم ولی الان حسرت اون روزارو میخورم چون هم راحله ازدواج کرده هم پدر بزرگم مرده
خوب داشتم میگفتم اون هی داشت با من ورمیرفت منم نمیدونم چی شد منم شروع کردم به ور رفتن با اون هردومون خوشمون میامد
اون شب تموم شد
….
یه روز که جشن تولد من بود راحله امده بود خونمون باز همینکارارو باهم تکرار کردیم وفقط باهم لاس میزدیم
همینطور که سن من زیاد تر میشد رابطه مون کمرنگتر میشد تا اینکه یه روز یادمه من رفته بودم خونشون که اونجا مادرش داشت نماز میخوند تو یه اتاق دیگه منم رفتم تو اتاق اون یکم طبق معمول باهم لاس زدیم تا اینکه میخواستم مسله سکسو باهاش مطرح کنم من اون موقع دوم راهنمایی بودم
تقریبا تو راه امده بودم اولش خجالت کشیدم بعد بهش گفتم یه چیز ازت بخوام برام انجام میدی اون گفت باشه من گفتم هرچی باشه قبول میکنی اونم گفت باشه ولی من بازم ترسیدم
گفتم من توی کاغذ مینویسم تو بخون
تو یه کاغذ نوشتم میخوای باهم سکس داشته باشیم
رفتم توی یه اتاق دیگه
 
بعد اونکه کاغذو خوند باخنده امد پیشم بهم گفت بیا تو اتاقم منم فکرکردم امشب کمر درد دارم حتما برخلاف تصورم وقتی رفتم تو اتاقش شروع کرد به کس شر گفتن نصیحت کردن من و… منم تو دلم گفتم مادرجنده تو تا دیروز لنگ کیر من بودی حالا داری کسشرمیگی بعد من فکر کردم داره گه اضافی میخوره رفتم باهاش لب بگیرم مادرجنده یه جوری زد تو دهنم نفهمیدم چی شد
منم مثل یه چای کیسه ای که ازتوی ابجوش امده باشه ولو شدم
دمش گرم تا شانه بهم رید اونروز
تاکه فهمیدم اون با دوست پسرش سکس میکنه اتفاقا اون پسره همسایم بود رفتم اس ام اساشو خوندم چون با دوست پسرش رابطه ام خوب بود بهش گفتم اگه راضی نشی پیاماتو به مادرت نشون میدم چی میشد برنامهfake smsاون موقع وجود داشت
حالا بیخیال تا اینکه گوشیشو گرفتمو رفتم دوباره خونشون این مادرش باز داشت نماز میخواند{گاییدمارو}بهش گفتم اگه قبول نکنی پیاماتو به ننت نشون میدم اونم اول فکر کرد دارم شوخی میکنم بلالخره قبول کرد منم بهش گفتم بلند شو رفتم بغلش مادرجنده دوتای من بود
 
خواستم لای پاش بزارم کیرمو دراوردم
گفتممیخوری؟قبول نکرد ولی بالاخره راضیش کردم بماله
برگشتو خوابید رو تختش منم خوابیدم روش چه قدر گشاد بود کون گنده ای داشت منم اول لای پاش گذاشتم بعد اول انگشتمو کردم تو کونش یه اخ گفت بعد کمکم خواستم بکنم توش سرکیرم که رفت تو کونش میخواست جیغ بزنه با اینکه گشاد بود
یکم عقب جلو کردم
تا اینکه خسته شدم بعد شلوارمو کشیدم بالا
بعد اونروز دیگه حتی جواب سلاممونمیده
الان ازدواج کرده بچه ام داره

حالا این اولین سکس من بایک دختر بود من خیلی گی بازی کردم
میخوام داستان اوناروهم بنویسم
ولی این اولین بارم بودکه داستان نوشتم ببخشید اگه بد بود منتظر بقیه داستانام باشین
ازاین به بعد فقط ماجرا های گی بازیمو مینویسم اونا خیلی جالبتر از اینه
ممنون
نوشته:‌ امیررضا

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا