اونقدرام که فکر ميکردم سخت نبود

سلام. من مهیاسم.
.19 سالمه قدم دقيق 169!،با پسرا زياد رابطه داشتم ولی تا به حد صميمی ميرسيد کلا زده ميشدم و رابطرو قطع ميکردم سکسم دوست داشتم واقعا،ولی به مرحله ی عمل که ميرسيدم حتی از تماس دست پسرا منزجر ميشدم هيچ وقت نفهميدم چرا…بيخيال تا اينکه با يه پسر 8 سال بزرگتر از خودم به اسم پارسا دوست شدم اخلاقاشو دوست داشتم خيلی مغرور و آروم،يه جورايی آدم حس ميکرد ميتونه بهش تکيه کنه،عاشق حساسيتش رو من بودم ولی فرق بزرگش با من اين بود که قبل من سکس زياد داشت خب خيلی ازم بزرگتر بود حق ميدادم بهش ولی مشکل اينجا بود که از همون اول گفت من منتظر ميمونم تا خودت بخوای ولی حتما سکس باهاتو ميخوام.منم گفتم فوقش سر سکس به هم ميزنم ديگه اينم مثل قبليا.چند ماهی با هم بوديم و انقد بهش وابسته شده بودم که يه روزم بدون اون طاقت نمی اوردم خانوما نميدونم ميدونيد يا نه ولی اينکه با پسری باشيد که هم اخلاق و ظاهرشو دوست داشته باشيد و هم ثابت کرده باشه که دوستون داره فوق العادست،کم کم داشتم بهش کشش جنسی پيدا ميکردم نه سکس کامل ولی واقعا لمسشو دوس داشتم،تو اون چند ماه حتی يه بارم لبامو نبوسيد نه که پسر پيغمبر باشه ها شيطنتاشو ميکرد فقط چون فهميده بود دوسش دارم تو کف بغل کردنو بوسيدنش گذاشته بود منو بدجور،تا اينکه يه روز گفت مهياس،ديگه ميخوام!منم که شوت گفتم چيو؟گفت تورو ديگه،گفتم يعنی چی؟اونم که بی اعصاب!!گفت يعنی آخر هفته بيا خونمون.
 
خيلی حس بدی بود چون واقعا ميترسيدم برم گفتم ميترسم و اين حرفا اونم گفت قرار نبود بزنی زيرشا،گفتم نميخوام گفت چرا ميخوای فقط چون اولين بارته ميترسی گفتم نميام گفت چرا ميای!مثل باباها باهام رفتار ميکرد هميشه آخرم کاری رو که ميگفت انجام ميدادم،گفت تا حالا من کم هواتو داشتم؟اذيتت کردم؟مجبورت کردم کاری رو بکنی که به ضررت باشه؟الانم جفتمون نياز داريم که باهم باشيم قول ميدم اذيت نشی،خودتم ميدونی ميخوامت خانوادمم ميدونن پس بچه بازی درنيار.گفتم يه کم ديگه وايسا گفت نه ميتونم نه ميخوام ،بدجور بدنتو ميخوام،از کشاکش بعدش نميگم و يهو ميرم سر روزی که با ماشينش اومد دنبالم تا ببرتم خونه،خانواده ی اون که ميدونستن با منه خانواده ی خودم،اون روز خونه نبودن،خلاصه اومد دم در دنبالم از استرس تمام بدنم يخ کرده بود،خونشون خيلی بزرگ بود گفت تو برو تو اتاق کنار آشپزخونه لباس عوض کن چيزيم خواستی صدام کن بعدم رفت تا قهوه بذاره،مانتومو در آوردم موهامم مرتب کردمو اومدم تو هال نشستم پيشش انقد هيجان داشتم که اصلا نگاش نميکردم.گفت مهياس ازم ميترسی؟بهش که نگاه کردمو دلخوريو تو چشاش ديدم دلم واسش ضعف رفت،گفتم نه خجالت ميکشم،يه لبخند زدو سرمو گذاشت رو شونش،دستشو کرد تو موهای مشکی لختم که تا باسنم ميرسيد و به خواستش بازش گذاشته بودم،گفت ميدونی چقد ميخوامت مگه نه؟سرمو بالا پايين کردم،خم شد و روی بينيمو بوسيد بعد چونه گوش و…از لذت چشامو بسته بودم که با شيطنت گفت مهياس خانوم خوابش مياد؟و يه ابروشو داد بالا دلم واسه خنده ی شيطونش غش رفت.
 
يه کم بيشتر به خودش فشارم دادو لباشو گذاشت رو لبام حسش فوق العاده بود،آروم و با ولع لبامو ميخورد و با دستش زير موهامو نوازش ميکرد انقد شل شده بودم که حتی نميتونستم همراهيش کنم لبشو از لبام جدا کرد و اينبار با صدای دورگه و گرفته گفت دیگه منم خوابم مياد و دستم و کشيد و برد به سمت اتاق خواب،منو رو تختش خوابوند و تيشرتشو در اورد عاشق ّيکلش بودم حالام با يه رکابی سفيد داشت کنارم دراز ميکشيد،لبامو دوباره تو لباش گرفت و ايندفعه خشن تر بوسيد يه دستش زير سرم و اون يکی زير لباس رو شکمم بالا پايين ميشد،ديگه لبام داشت سر ميشد که شروع کرد به بوسيدن و گاز گرفتن گردن و شونه هام چون يقه لباسم باز بود سوتين ليموييم و ميديد،ليموييو انتخاب کردم چون هم به پوست گندميم ميومد هم پارسا عاشقش بود،دکمه های لباسم و باز کرد و انداختش کنار چند ثانيه خيره به سوتينم بود،سايز سينه های من 75،بزرگ نيست ولی برجسته و سفته،که از روی سوتينم مشخصه،آروم از پشت بند سوتينم و باز کرد و درش اورد نگاه خمارشو که روی سينه هام ديدم واقعا خجالت کشيدم،از همه بدتر که نوک سينم کاملا برجسته شده بود،کنارم دراز کشيد و برم گردوند حالا پشتم بهش بود دستاشو از دو طرف بدنم اورد و سينه هامو گرفت و شروع کرد به ماليدنو همزمان قربون صدقه ی اين نوک صورتي برجسته که هر چند لحظه يه بار با دوتا انگشتش فشارش ميدادو ميکشيد ميرفت من هم از سر خجالت و هم لذت فقط نفس نفس ميزدم.بعد برم گردوندو شروع کرد به ليسيدن و مکيدن سينم،واقعا تو سکس خشن بود تازه ميديدم که داره خودشو کنترل ميکنه از لذت و درد به خودم ميپيچيدم جوری سينه هامو مکيده بود گه وقتی بلند شد نوک سينو هام اندازه برج ايفل شده بود،
 
بلند شد و بلافاصله شلوار و رکابيشو درآورد و اونجا بود که آلت برجستشو که داشت شرتشو پاره ميکرد ديدم،تازه فهميدم که چرا انقد خشن شده،شلوارو شورتمو باهم يه جا درآورد،شوکه شدم و ترسيدم،واقعا ترسناک شده بود هم خودش هم آلتش،خودم و جمع کردم که متوجه حال من شد با صدای بم شدش گفت مهياس،من که اذيتت نکردم،کردم؟سرمو تکون دادم يعنی نه،به آلتش اشاره کرد گفت ببينش باور کن ديگه نميتونم آروم باشم همين الان ميخوامت،نترس باشه؟گفتم باشه فقط حواست به من باشه،گفت هميشه هست و خم د،لای پام خيس خيس بود،شروع کرد به ليسيدن رون و پاهام،لای هامو نگاه کرد و گفت اونجا چي واسه من گذاشتی؟لای پامو باز کرد و گفت مهياس اين مال کيه؟هوم؟گفتم تو،پامو کامل باز کرد و گفت مال خودمی با دستمال روی آلتم رو پاک کرد و شرتشو درآورد آلتش سيخ سيخ بود شايد حدود 15 سانت،اولين بار بود آلت مردو از نزديک ميديدم ولی اون لحظه اصلا حس نکردم چيز ترسناکيه،پاهامو بست و گذاشت لاش و شروع به عقب جلو کردن کرد گاهی اوقات که آلتش به چوچولم ميخورد واقعا لذت داشت يکم بلندم کرده بودو با دستاش از زير باسنمو گرفته بودو ميماليد
 
،بدجوری نفس نفس ميزت نميدونم چقد جلو عقب کرد و سينه خورد ولی يه دفعه اوردش بيرونو آبشو ريخت رو سينه و شکمم،بعدم با بی رمقی افتاد کنارم روی تخت،گفت عاشقتم گفتم منم،گفتم خوب بود؟گفت عالی عاشق رونای تپلتم،اومدم برم لباسمو بپوشم که گفت کجا؟بيا تموم نشده که گفتم بابا ديرم ميشه توروخدا يه بار ارضا شدی بسته ديگه گفت پس تو چی؟بيا اينجا يه لحظه،رفتنم همانا و دوباره مکيدنه سينه هام همانا بعدشم دستشو برد لای پام و با ماليدنه چوچولم ارضام کرد،يکم درد داشت ولی نفس گير بود،نميدونم ارضا شدم يا نه البته چون ديرم شده بود بايد سريع ميرفتم،اون روز پارسا منو با يه خاطره ی خوش رسوند خونه،اونقدرام که فک ميکردم سخت نبود
نوشته:مهیاس

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «اونقدرام که فکر ميکردم سخت نبود»

  1. سلام من محمد هستم دخترها واسه سکس اس بدن واتس آپ هم دارم09378528754

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا