اولین سکس افسانه

سلام
من افسانه هستم
الان که این اتفاق زندگیم را مینویسم بیست و هشت سالمه
من یک خانواده چهار نفره دارم
بابا که شغلش آزاده
مامانم که دبیر آموزش و پرورش هستش
داداشم که مهندس شده و در یک شرکت دولتی مشاور هستش
خودم هم که دانشجوی کارشناسی ارشدم
بگذریم
 
این نوشته من برمیگرده به هشت سال پیش
شب تولد من توی بیست سالگی ام
دوتا از دوستانم آمده بودن و عموها و خاله هام با خانواده هاشون
بابا و مامان و داداشم حسابی خرج کرده بودند و من را پیش دوستام سربلندم کرده بودند
حسابی خندیدیم و رقصیدیم و خوردیم و شادی کردیم
جای همه شما خالی
خلاصه آخر شب شد و همه رفتند
ما موندیدم و کلی کارهای ریخت و پاش شده و نظافت و شستشوی ظروف
مامان و داداشم و من شروع کردیم به کارها
بابا رفت خوابید و هر از چندی داد میزد بقیه اش را بگذارید برای فردا یا اینکه آرومتر
خلاصه کارها را تمام کردیم و خسته و کوفته رفتیم بخوابیم
داداشم جلوی تلویزیون دراز کشید تا ماهواره نگاه کنه
مامان رفت توی اتاق تا بابام را آرمش کنه ( متوجه هستید که… )
منم رفتم اتاقم و آرایشم را که کمی هم خوب شده بود تمیز کردم و لباسهام را عوض کردم تا برم حمام
دوش آب داغی گرفتم و حسابی کیف کردم
از حمام آمدم بیرون
داداشم هنوز تلویزیون نگاه میکرد
 
بابا و مامان چراغ اتاقشون خاموش بود و صدایی نمیآمد ( لااقل من نشنیده )
رفتم توی اتاقم و همونطور که موهامو با حوله پیچیده بودم خوابیدم
از فرط تشنگی از خواب بیدار شدم و رفتم آشپزخانه سراغ یخچال
یک لیوان برداشتم و دوبار پر کردم و نوشیدم
خیلی تشنه بودم
ظرف آب را دوباره پر کردم و گذاشتم توی یخچال و برگشتم
دیدم داداشم همونطوری جلو تلویزیون خوابش بردهرفتم تلویزون را خاموش کردم
دیدم داشم دستش توی پیجامه اش هستش و داره میخارونه خودش را
نمیدونم چرا دوست داشتم بیاستم و نگاه کنم !!!!
ایستادم و نگاه کردم
خارشش که تموم شد دستش را درآورد و همونطور دراز کش خواب بود
نشستم روی مبلی که کنار داداشم بود و اون کنارش خوابیده بود
کمی همینطوری نگاهش کردم و نمیدونم چه حسی بود که بی اختیار دستم را دراز کردم و از روی پیجامه خیلی آروم گذاشتم روی کیرش
خیلی ترسیده بودم
اما یک حس خیلی عجیب اما فوق العاده ای داشتم
 
تمام بدنم مور مور شده بود
داغ داغ بودم
خیلی وسوسه شده بودم تا کیرش را بگیرم توی مشتم
اما حواسم به داشم و اتاق خواب مامان اینا بود
کمی دستم را بیشتر روی کیرش گذاشتم و بیشتر حسش کردم
خیلی احساس خوبی داشتم
تا به آنروز چنین تجربه ای را نداشتم و چنین حسی را نمیدونستم
خیلی آروم کش پیجامه اش را با یک دستم بالا کشیدم و دست دیگه ام را بردم روی شورتش
خیلی عالی بود
داشتم گرمای یک کیر را و حجمش با دستم حس میکردم
کیر داداشم آروم آروم داشت سفت میشد و من را هم حریصتر میکرد
یکباره داداشم در همون عالم خواب خودش برگشت
تا آمدم دستم را دربیارم بیرون بیدار شد و هاج و واج منو نگاه میکرد
سریع گفتم داشتم پتو را کشیدم روت که سرما نخوری !
بدون هیچ حرف دیگه ای رفتم اتاقم و نشستم روی تختم
وای برادرم دید
فهمید
آبروم رفت
فردا باید چی بگم
کتکهای بابا و مامان
خلاصه خیلی از این اوهامات آمد سراغم و داشتم میلرزیدم و از ترس داشتم سکته میکردم که در باز شد و دیدم واویلا…
داداشم آمد توی اتاق و در را آروم بست
نشست کنارم روی تخت و گفت چی شده ؟؟؟
 
هم از خجالت و هم از ترس داشتم قبض روح میشدم زبونم لال شده بود
سرم پایین بود و نگرانی همه وجودم را گرفته بود
دستش را گذاشت زیر چونه ام و سرم را بالا کشید
گفت حرف بزن ببینم چی شده !!!!!
گفتم ببخشید
غلط کردم
اما سریع حرفم را قطع کرد گفت حرف بزن ببینم چی شده و چه میکردی!!!؟؟؟
هیچی نگفتم اما از ترس داشتم میلرزیدم
رنگم شده بود مثل گچ
دستم را گرفت بین دستاش و گفت چت شده چرا میلرزی و چرا یخ کردی!!؟؟؟؟
نترس من پیش توام
همونطوری هم که دستم توی دستش بود گذاشت روی ران پاش و ماساژش میداد
گرمای تنش را خیلی خوب حس میکردم
ران پاش داغ داغ بود
گفت نترس من کنارتم
خب من لباس پوشیده ای تنم نبود و با حوله روی سرم و موهام و ملحفه که دورم بود نشسته بودم
دستش را دور شونه ام انداختش و گفتی نترس لو لو را میکشمش که بیاد آبجی منو بترسونه
کمی حس آرامش پیدا کرده بودم
همونطور که سرم پایین بود یک نیم نگاهی به جلوی بدنش انداختم
دیدم کیرش بزرگ شده و سعی داره با تلاش خودش مخفی اش کنه
گفتم ببخشید داداش بخدا غلط کردم
 
دستش را گذاشت جلوی دهنم تا آرومم کنه و همونطوری سرم را کشید جلو تا پیشانی ام را ببوسه
دستم که روی پاش بود را روی ران پاش فشار دادم و کمی هم به طرف کیرش بردم
متوجه شد
لبهام را بوسید که دیگه نتونستم طاقت بیارم و کیرش را کاملا” گرفتم توی مشتم
کیرش راسفت فشارش میدادم و دستم را بالا و پایین میکردم
منو خوابوند و شروع کرد سینه ام را خوردن
سینه ام را کلش را کرده بود توی دهنش و محکم میک میزد
بایک دست دیگه اش اون یکی سینه مو چنگ میزد
منم همینطوری داشتم کیرش را میمالیدم که شروع کردم پیجامه و شورتش را با همدیگه کشیدم پایین
دیگه کیرش کاملا” توی دستم بود
میمیالیدش به شکمم و روی شورت و واژنم
خیلی حس عالی داشتم
شورتم کمی خیس شده بود و دلم میخواست زود شورتم را بکشه پایین
همینطور که نفس نفس میزدیم کیرش را محکم گرقته بودم و ول نمیکردم
سرش را کرد لای پاهام و از روی شورتم واژنم را شروع کرد گاز زدن
دیگه طاقت نداشتم
شورتم را کشید پایین و شروع کرد به بوسیدن و میک زدن
بخدا داشتم میمردم
گفتم دیگه نمیتونم تحمل کنم کیرت را بکن توش
گفت نه و نمیشه و اینجوز چیزها که خودم کیرش را گرفتم و شروع کردم به بوسیدن و لیس زدنش
گفت بکن توی دهنت
منم اول کمی سرش را کردم توی دهنم
دیدم حس خوبی بهم میده بیشتر و بیشتر خوردمش
تقریبا” همه کیرش را میبردم توی دهنم
خیلی خوشش آمده بود و چشماش را بسته بود
نشستم روی کیرش و شروع کردم به مالیدنش به واژنم
سنه هام را با دستش میگرفت و گاز میزد
 
کمی کیرش را فرو کرده بود که خیلی دردم گرفته بود
داشم میمردم اما خیلی هم دوست داشتم
همینطوری فرو میکرد و بیرون میکشید
دیگه دلم میخواست تا تهش را فرو کنه که اجازه نمیداد
اما من با زور نشستم روی کیرش و تا نهش را فرو کرد توی واژنم
خیلی خوب بود
خیلی حس عالی داشتم
گفت داره آبم میاد که بیرون کشیدش و ریخت روی شکم خودش و کمی هم روی دستهای من ریخت
دوباره کیرش را گرفتم توی دستم
بازی میکردم و فشارش میدام تا حسابی خالی بشه
با کوشه ملحفه و حوله ام تمیزش کردم
بیهوش شده بود
اما من هنوز داشتم با کیرش بازی میکردم
حیف میامد شل بشه
همونطوری که شل شده بود کردم توی دهنم
کمی خوردمش اما بزرگ نشد
داداشم را بلند شد و یواشکی رفت سرجای خودش جلوی تلویزیون
منم شروع کردم اتاقم را مرتب کردن و حوله و ملحفه ام که چند قطره خون با آب کیر داداشم کثیف شده بود را بردم انداختم توی ماشین لباسشویی.
 
بخدا قسم که بهترین روز زندگیم بود و بهترین لحظات اولین سکسم را ثانیه به ثانیه دوستش دارم
بعد از اون هم خیلی با هم سکس کردیم
تا اینکه دوسال پیش ازدواج کرد
الانم بعضی روزها میرم پیشش تا سکس کنیم
میگه زنش زیاد به سکس اهمیت نمیده
اما من نمیذارم داداشم محرومیت یا کمبود جنسی داشته باشه
خدا کنه همه شما ها هم از سکس اولتون لذت ببرید و همیشه به خوشی یادش کنید…
نوشته: افسانه

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «اولین سکس افسانه»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا