عشق بی اندازه من به کون دخترها

تعریف این خا طره ها خلاصه زندگی سکسی من است و نمیدانم چه مدت طول بکشد ولی در سری های مختلف اونو تعریف میکنم..ولی به کسایی خوندنشو پیش نهاد میکنم که به کردن زن و دختر از کون علاقه دارن.چون من درنهایت همیشه هدفم تو سکس کون اونا بوده…هنوز کاملا بالغ نشده بودم که یه شب شاهد این بودم که پدر مادرم دارن سکس میکنن.من خیلی غافلگیر شدم .واحساس خیلی بدی بهشون پیدا کردم…ولی از اونجایی که توی سن بلوغ بودم یه دفه احساس کردم اونا به خاطر بچه دار شدن باید این کارو بکنن.وشبا گوش بزنگ بودم قضیه تکرار بشه..چند شب بعد این اتفاق افتاد. چون تازه داشتم میفهمیدم داستان سکس چیه از یه طرف مادرمو سکسی نگاه نمیکردم ولی حس پدرمو کاملا بهش میفهمیدم.اونشب مادرم شروع کرد و وقتی لخت شد من بدنشو توی نور ابی که از مهتابی های بیرون میومد میدیدم. پشتش به من بود روی تخت ومن پایین تخت در بهتری زاویه. برای اولین بارصدای نفسهای تند تند مامانمو میشنیدم ولی قسمتی که برا خیلی جالب بود زمانی بود که دیدم که مامانم داشت به بابا م یه جورایی التمای میکرد پشت سرهم به بابام میگفت حسن جان .حسن جان فرداشب امشب نه فردا شب به خدا فردا شب وهمینجوری که با حالت عجیبی پشت سر هم خواهش میکرد .یه دفه دیدم اروم شد من که بد جوری حشری شده بودم ونمیتونستم نفس بکشم
 
دیدم مامانم رو زانوهاش نشست وکونشو قنبل کرد وبابام از عقب رفت سراغش.از حالشون فهمیدم بابام داره از عقب میکنه و نمیتونستم باور کنم تا اون وقت فکر میکردم این جوری بچه میاد.ولی صدای مامانم دیوونم میکرد.انقد کونش حساس بود که دقیقان میفهمیدم کیر چه جوری میره تو.یعنی به مرور کاملا حس میکردم. اولش یه صدایی در میوورد مثل اینکه کونش داره میسوزه و صدای اوف اوفش که اروم تر میشد انگار دیگه نمیسوزه و انگار درد داره. من واسم خیلی جالب بود که زن همیشه همچین دردی داره به خاطر اینکه راهی جز این نداره ومجبوره به خاطر بچه دار شدن کون بده و ورود کیر توی کونش خیلی برام لذت بخش بود. دیگه همش با حالت خاصی میگفت یواش یواش واخرش میگفت بسه به خدا بسه….ولی که عجب شبی بود داشتم دییوونه میشدم…اونشب گذشت وبارها تجربه کردم التماسهای مامانمو به بابام که هیچ وقت با هاش موافقت نمیشد ومجبور بودنش که باید زیر بابام کون بده دیوونم میکرد.حس می کردم چه جوری کیر داره وارد میشه از صداش میفهمیدم و لذت بابامو کاملا حس میکردم.
 
درسته شاید بابام میکرد ولی من لذت کون کردنو اونجا کاملا چشیدم.بعدها فهمیدم که از کس حامله میشن متوجه شدم بابام واسه عشقو حال این کارو میکرده.تا اینکه یه شب خونه داییم دیدم زنداییم که خیلی کس بود نصفه شب داره همون التماسا رو به داییم میکنه .درجا فهمیدم.از زیر لاحاف درومدن .انقد زنداییم سفید بو د کاملا میدیدمش .از بغل خوابیدن وقتی صدای ورود کیرو از زنداییم شنیدم فهمیدم داییم داره میکنه توکونش و انگار خیالم راحت شد ..داییم لحافو کشید روشون وزیر لحاف زندایی جونمو از کون حسابی کرد.من چه حالی داشتم.زنداییم چه حساس وداییم حساس ترین نقطه رو بدون اینکه کسی بدونه میکرد …صبح که شد با این همه درد زنداییم انگار نه انگار…یعنی انگار زنداییم ماله داییم بود وهر کاری داییم باهاش میکرد .انگار باید یواشکی انجام بده وهیچی نگه این احساس روانیم میکرد…..تا اینکه……یه شب خونه خاله جوونم که تازه ازدواج کرده بودن تو اتاق خوابم برد بیدار که شدم برم دیدم در اتاقو پیش کردن شک کردم.از سوراخ کلید نگاه کردم دیدم دقیقان تو زاویه دید من جا انداختن و یه دفه برق خاموش شد تازه اومده بودن به اون خونه و پرده ها کامل زده نشده بود بیرو ن تابلوی تبلیغاتی یه مغازه یه نوری روشون انداخته بود که دیگه هیچ نیازی به لامپ نبود همه چی مثل روز روشن بود.شوهر خالم به خلم گفت دستاتو بزار رو پشتی که به دیوار بود و خالم قنبل کرد من دقیقا از سوراخ کلید نیمرخشونو میدیدم انقد نزدیک بودن که صدای نفسمو کنترل میکردم شوهر خالم حسابی خالمو از کسو کون خورد خالم داشت دیوونه میشد وقتی کیر شوهر خالمو دیدم یه دفه پشمام ریخت کیرشم مثل هیکلش کلفتو دراز بود گفتم خالم چه جوری میخواد بده .خالم با کلی درد خلاصه بهش کس دادو یواش یواش برش راحت تر شد وسط کار یه دفه التماسا رو از خالم که شنیدم فهمیدم که دعوا سر کونه خالم…ولی اصلا به مغزم خطور نمیکرد شوهرخالم بخواد از کون بکنه با اون کیر کلفت چشام منتظر دیدن یه صحنه عجیب بود…
 
خالم انقد التماس می کرد همشم میگفت بزا این بره بعد .منو میگفت…یه جوری لحنش مثل تهدید وقهر بود هی مگفت امشب که این ینجاس نکن….یواش یواش به التماس رسید ولی شوهر خالم بهش گفت اتفاقا امشب که این این جاس میخوابم ببینم میتونی یه جوری کون بدی صداتو نشنوه…..من داشتم قش میکردم انقد که کون دادنه خالمو دوس داشتم…خلاصه خالم با کلی سفارش قنبل کرد عجب داستانی بود …کون دادن خاله خوشکلم به چه کیری.خالم کونشو در اختیار شوهرش گذاشت وصدای خالمو برای ورود هر میلیمترکیر شوهرش به کونش میشنیدم که میخواس جیغ بکشه و جیغشو میخورد.چه داستانی بود از التماسو سر صدای خفه شدشو..حتی چند بار میخواس شوهر خالمو راضی کنه بی خیال شه ولی شوهر خالم قبول نمیکرد با کلی داستان خاله جونمو از کون کرد اولش خیلی درد داشت که بعد بهتر شد اخراش صدای خالم داشت دوباره میرفت بالا که فهمیدم شوهر خالم ابشو ریخته توکونه خالم…فرداش قشنگ میشد از نشستن خالم بفهمی چه بلایی سر کونش اومده.
 
 
یه شب متوجه یه چیز جالب شدم..انروز مامانم اعصاب بابامو ریخت به هم .یه دفه مامانم اخر حرفاشون به بابام گفت اخرش شب میخوای پدرمو دربیاری دیگه.من که از دور داشتم میشنیدم یه دفه گوشام تیز شد شب که میشد دیدم بر عکس روز مامانم همش داره به بابام اظهار محبت میکنه ولی بابام همش تو قیافه بود…وقتی همه خوابیدیم دیدم همینجوری که مامانم التماس میکنه بابام داره لباساشو در میاره.فهمیده بودم یه داستانی هست…همونجوری که مامانم میگفت معذرت میخوام ببخشید والتماس میکرد بابام برش گردوند وبدون هیچ مقدمه ای یه کم پماد زد .همینجوری که مامانم التماس میکرد یه دفه نفسش بند اومد وهیچی نگفت وبعد یه صدای ناله با گریه مانند ازش بلند شد و خودشو جمع میکرد بابام خیلی ناجور میکرد ومامانم گرفتار شده بود ونمیذاشت. فهمیدم بابام داره تنبیهش میکنه….یه موقع که دعواشون میشد مامانم می دونست شب چه خبره وهمش سعی میکرد تاشب از دل بابام در اره.خیلی موقه ها حتی خودش لخت میشد ولی بابام میگفت باید تنبیه بشه وتمام کیرشو چرب میکرد ویه دفه اونو کامل میکرد تو کون مامانم.وبا شدت زیادی با درد میکردش…..انقد این تنبیه سکسی بود که نگو…………… تاخلاصه من باهمه این علاقه ای که به کون پیدا کردم و با دخترا از کون سکس میکردم عاشق یه دختر شدم…اونم که منو دوس داش حاضر بود همه جوره با هم باشیم…ولی چون دختر بود از جلو نمیشد بکنی…..من عاشق خوردن کسش بودم اونم دیوونه میشد یه روز ازش خواستم ازعقب بکنم اونم انقد حشری شده بود که گفت باشه…باور نمیکردم دارم عشقمو از کون میکنم…….دفه بعدی که دو سه روز بعد بود ازش کون خواستم اونم قبول کرد وقتی کلاهک کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش که فشار بدم تو ابم داشت میومد نتونستم خودمو کنترل کنم یه دفه کیرمو تا ته کردم تو ابم اومد چون خیلی بهم حال داد اووردم تا نوک کیرم بیرون یه بار دیگه تا ته کردم تو ابمو خالی کردم….و دیدم هر سری که رفت تو با یه صدایی که از دردو سوزش بود ونفسش بند میومد..اون قبل از من با هیشکی سکس نداشت و الان که نزدیک ده ساله که با همیم جای اون زخم مثل یه چاک که رنگش روشن تر ازچین وچرکای خود سوراخ کونه کاملا قابل تشخیصه.این اولین یادگاری من واسه سوراخ کونش بود…تا یه هفته پیشم نیومد…خلاصه وقتی اومد گفت خوب شدم…یه مدت از کون اروم میکردمش..چهار پنج روزی یه بار میومد پیشم وهر سری هم من از کون میکردمش واونم چون دوسم داشت بهم میداد تا یواش یواش ازش خواستم خودش کیرومو بزاره تو کونش و من ازش نخوام..
 
اونم دیگه همیشه خوب که حشری میشد خودش شروع میکرد به کون دادن.و من از این بابت خیلی خوشحال بودم.خیلی موقه ها که میومد پیشم بابام اینا خونه بودن اوایل روم نمیشد وقتی همه هستن ببرمش تو اتاق ودرو ببندمو حسابی از کون بکنمش.یه روز انقد حشری بودم همونطور که درو نیمه بسته کرده بودم دستاشو زدم به مبل برش گردوندم فقط شلوارشو از رو کونش در اوردم همنجوری وایساده کردم تو کونش .دردش گرفته بود ولی چون راهی نبود با اینکه ازم خواسته بود ابمو تو کونش خالی نکنم ریخم توکونشو کشیدم بیرون همه خیلی سریع اتفاق افتاد یعنی سه چهار دقیقه نشد.ومن اروم شدم…بعد از اون هر چهار پنج روز که میومد بعد از نهار به هوای خوابیدن میرفتیم تو اتاق ودرو میبستم واز کون حسابی می کردمش.. تا اینکه یه مدت چون دارو میخوردم ابم خیلی دیر میومد وقتی میکردم تا ابم بیاد یه دفه میدیم همش داره التماس میکنه ومن چهل دقیقه نیم ساعته فقط دارم از کون میکنم….تو اون مدت اخرین بار یه جریانی پیش اومد سه روز باهم بودیم و روز اول انقد از کون کردمش گریه میکرد…وتا اون موقع نمیدونست من با اینکه عاشقشم درد کونش برام چقدر لذت بخشه…دو روز بعد همش التماس میکرد ولی من دوباره میکردمش……تااینکه یه مدت پانزده روزی ندیدمش تا اینکه حالم خوب شد وداروهامو که قطع کردم و دیگه ابم دیر نمییومد..اونم کون دردش خوب شده بود ودوباره اومد پیشم…………..
 
نوشته esi koonkon

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا