سکس پارتی

سلام دوستان.

پنج سال قبل که 42 سال داشتم یکی از دوستان قصد ازدواج با دختری که سه سال بود با هم بودند را داشت. تو اون سه سال بارها اومده بودن خونه من و با هم سکس میکردن. تا روزی که بهم گفت میخوام با سوگل ازدواج کنم.
چشمام گرد شده بود. باور نمیکردم اینها که از روز اول قرار به سکس داشتند و با هم توافق کرده بودن عشقی در کار نباشه بخوان ازدواج کنند. بخصوص اینکه تو اون مدت دوبار هم من تو سکس با اونا همراه شده بودم. میدونستم حرفهای من تاثیری نداره و کارشون را میکنند. ترجیح دادم کم کم ازشون دور بشم تا بعدا مشکلی برای رفاقتمون پیش نیاد. خلاصه دوستم مهدی که 35 سال داشت با سوگل خانوم که 27 سال داشت ازدواج کردند و رفتن خونه بخت!

 
سوگل دختر سوپر حشری بود که تو سکسش بی محابا خواسته هاش را بیان میکرد و مهدی هم فکر میکرد خوب تو سکسه و تو سکس این فانتزیها عادیه! سوگل 170 قد و حدود 60 کیلو وزنش بود و سینه های 75 بی نظیری داشت.از نظر هیکل هم نقص و ایرادی نداشت و همه جا از بدنش تعریف میکرد و آب از دهن همه راه مینداخت.
سه سالی از ازدواج اینها گذشت تا روزی که تو شمال اونها را دیدم. ویلایی خریده بودند و آخر هفته ها میرفتن اونجا. تو این سه ساله شاید سه یا چهار بار اونها را دیده بودم. مهدی دیگه مهدی سابق نبود. خنده هاش تلخ بود و اما سوگل همون سوگل حشری و شوخ و طناز سابق. روز بعد که همدیگر را دیدیم نگاههای سوگل فرق کرده بود. حس کرده بودم اتفاقی افتاده و مهدی مدام دنبال بهانه ای بود تا سر صحبت را درباره زندگی مشترکش باز کنه.
شب لب ساحل نشستیم به مشروب خوردن. آنقدر خورد که مست شده بود.تازه شروع کرد به تعریف:

 
– سال اول ازدواج به مسافرت و عشق و حال گذشت. فکر میکردم دنیا مال ماست و خیلی راضی بودم از سال سوم آتش ما کمی فروکش کرد و بیشتر درگیر کار بودم و سوگل هم سالن آرایش راه انداخته و هر روز احساس میکردم از من دور میشه. رابطه ما به شدت سال اول و فبل ازدواج نبود و از هر طرف فامیل و آشنا فشار میاوردن که بچه دار بشید. معلوم شد اشکال از منه و بچه دار نمیشیم. سوگل گفت اشکال نداره در عوض خودمون میشیم بچه هم! هر چی خواستیم از هم میخواهیم. تو این یکسال اخیر سوگل دوستی پیدا کرد به اسم شهرزاد که از شوهرش جدا شده و با سوگل کار میکرد. دو سال از سوگل کوچکتر بود و مدام میومد خونه ما و حتی بعضی شبها میموند…

 
تا در یکی از این آمد و رفت ها حس کردم بهش تمایل پیدا کردم چون اینقدر کون قشنگی داشت که حتی زنها حسرت کونش را میخوردن. یکبار سوگل به خنده بهم گفت چشمات اینقدر کون شهرزاد را دید زدی شکل اونا شده! من به خنده گذروندم تا سه ماه قبل. شبی دور هم بودیم و نیمه شب شده بود که رفتیم برای خواب . شهرزاد هم ت اتاق دیگه طبق معمول خوابید. با سوگل عشقبازی را که شروع کردیم یکدفعه گفت میخوای یکی از فانتزیهامونو اجرا کنیم؟ من که فکر کردم هوس دیلدو کرده کشو را باز کردم که دستمو گرفت و گفت نه خره! بگم شهرزاد بیاد سه تایی بخوابیم؟ اول فکر کردم میخواد منو امتحان کنه. اما بدون تکرار سوالش گفت میدونم تو هم دوست داری و بلند شد و چند دقیقه بعد سه نفری تو رختخواب بودیم.

 
من که تا این لحظه به حرفهاش گوش میدادم خواستم تمامش کنه و چیزی نگه. نگاهی بهم کرد و گفت: این چیزیه که باید بدونی چون جز تو به کسی نمیتونم بگم. و شروع کرد:
– از سه ماه پیش به این طرف حداقل هفته ای دو بار این اتفاق افتاد و فکر کنم دارم زندگیمو از دست میدم. بخاطر بچه دار نشدن تن به هر حرکتی که خواسته دادم و تا دیروز که تو را اینجا دیدیم. دیشب خیلی راحت بهم گفت که امشب باید شهرام را بیاری ویلا تا تلافی شهرزاد در بیاد. الان هم مست کردم تا راحت بهت بگم.
فانتزیهای سکسی مهدی کار دستش داده بود .چیزی را که پنج سال قبل حدس زده بودم به یقین رسید. پاشدم و قدم زدم . برای من کردن یک زن کاری عادی بود حتی از نوع شوهردارش. با اینکه تو دوران دوستیش با مهدی با هم سکس کرده بودیم برام سنگین بود. اما سوگل کاری را داشت با مهدی میکرد که این تیپ زنها قبل از جدا شدن از شوهرشون برای خرد کردن شوهره انجام میدن. قدم بعدیش اجرا کردن مهریه 1361 سکه ایش بود که مهدی هنوز خبر نداشت. ویلای شمال ،خانه تهران و دو تا ماشین به اسم سوگل بود و داشتم تو اون تاریکی خرد شدنش را برای ماههای آینده تو تاریکی شب میدیدم. دوتا گیلاس مشروب ریختم و خوردم و با مهدی به سمت ویلایشان رفتیم. تو راه هیچ حرفی نزدیم و سکوت حاکم بود. سوگل میخواست خرد شدن مهدی را زمانی که من داشتم میکردمش ببینه.

 
به ویلا که رسیدیم مهدی را فرستادم تو تا آماده بشن و تلفنم را در آوردم. به پرناز و هنگامه که بیست سال دارند و چالوس زندگی میکنند زنگ زدم. رسیدن آنها یکربعی طول میکشید و بازی را قشنگ میکرد. ساعت از یازده گذشته بود و سوگل در این فاصله با لوندی و نیمه لخت شدن و نشستن روی پای من کارش را شروع کرده بود. بوسه ها و دلبریش نه از روی در آوردن لج مهدی که با شهوت و سکسی وحشیانه همراه بود. بچه هاکه با تلفن آمدنشان را اعلام کردند به بهانه ای رفتم دم در و آوردمشان داخل حیاط. خواستم زمانی که زنگ زدم بیان داخل و با مهدی کارشان را شروع کنند و مجددا داخل شدم…
سوگل کاملا مست شده بود اما مهدی سرش را پایین انداخته و به من حتی نگاه نمیکرد. کنارش رفتم و آرام در گوشش گفتم این زن واسه تو زن نمیشه . امشب را خوش بگذرون. نگاهی به من کرد و سیگاری روشن کرد.
چند دقیقه بعد تو اتاق خواب فریاد سوگل به هوا بود و مخصوصا فریاد میزد تا مهدی را جری تر کند. گرچه تو این سالها خیلی دلم میخواست تا سوگل را برای یاد آوری خاطرات دوباره بکنم اما الان برایم یک حالت رو کم کنی پیدا کرده بود. میدونستم به خوردن کسش خیلی حساسه و در حالی که تمام کسش تو دهنم بود و محکم مک میزدم و تو اوج سکس ، سوگل مهدی را صدا کرد تا بیاد تو اتاق. گرچه از آمدنش شرم داشتم ولی باید تکلیف مهدی معلوم میشد. خودش خواشته بود و سکس با شهرزاد کارش را تمام کرده بود. سوگل در اوج سکس بود که با تک زنگ من پرناز و هنگامه هم وارد شده و هر دو به مهدی چسبیدند.

 

مهدی که از همه جا بیخبر بود نگاهی به من کرد و با فریاد سوگل که اینا کی هستن خوابیدم روش و گفتم :
امشب یک سکس پارتی راه انداختم که هم به کام تو برسم هم مدیون مهدی نشم. حالا که بکن بکنه خودت را بی نصیب نذار!
آن شب خاطره ای شد ماندنی و با وجود پرناز و هنگامه روح تازه ای تو وجود مهدی دمیده شد. دو روز تمام تو اون ویلا بودیم و فانتزیهایی که سوگل فکرش را نمیکرد پنج نفری اجرا کردیم تا هوس فانتزی نکنه!
یکماه قبل مهدی دادخواست طلاق و اموالش را به دادگاه داده و از اون روز با پرناز و هنگامه تو ویلای شمال زندگی میکنه!
من هم تو این فاصله شهرزاد خانوم را توسط سوگل ملاقات کردم و باید بگم مهدی کاملا حق داشت به خاطر همچین کونی رید تو زندگیش!!

 
جای همه عزیزان خالی!

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «سکس پارتی»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا