علی و سیما

سلام خدمت دوستان
من 27 سالمه و فرزند آخر خونه هستم .با مادرم تنها زندگی میکنیم داخل یک مجموعه آپارتمان 400 واحدی که میشه گفت برا یخودش شهرکی هستش .سال 84 بود و من اون موقع حدود 19 سال داشتم خیلی با همسایه ها خوش برخورد بودم و کاری نمیکردم که کسی از دستم ناراضی باشه .چند ماهی بود که توی یه شرکت خصوصی مشغول به کار شده بودم و سرم توی کار خودم بود .یک روز عصر که میومدم خونه توی بلوکمون یه دختری را دیم که خیلی اندام ورزشکاری داشت و خوش چهره بود یه نگاهی بهم کردیم و رفتم خونه .چند روزی گذشت تا دوباره دیدمش و متوجه شدم دختر همسایمون هست به اسم سیما و طبقه پنجم واحد خودمون ساکن هستش .سیما متولد 68 بود واگه اشتباه نکنم ان موقع اول دبیرستان درس میخوند .آخر هفته ها که میشد خوب وقت استراحت و تفریح بود و من اکثرا با بچه های بلوکمون والیبال بازی میکردیم یکی از همین روزها بود که موقع بازی والیبال بودیم سیما و 2 تا از دخترهای فامیلشون آمدند توی محوطه هر دفعه که توپ میخورد روی زمین اینها تیکه مینداختند تا یه بار عصبانی شدم گفتم شما که بازی بلد هستید بیاید بازی کنید گفتند افتخار نمیدیم و من هم که میخواستم یه جوری اینها را ضایع کنم گفتم پس شما که بازی بلد نیستید عیب از بازی ما نگیرید .که به رگ غیرتشون برخورد و آمدندد بازی بگذریم توی بازی من اکثرا حواسم به سیما بود و دوست داشتم باهاش بیشتر در ارتباط باشم بازی تمام شد و من نتونستم کاری بکنم .تا چند روز بعد توی بلوک دیدمش دل را زدم به دریا و رفتم سمتش تا منو دید سلام کرد و منم که نمیدونستم چیکار کنم بی مقدمه بهش گفتم ببین سیما خانم من از شما خوشم آمده و دوست دارم باهات درارتباط باشم که دیدم یهو اخماشو کشید توی هم و گفت من اینکاره نیستم منم گفتم منظوری نداشتم یه دوستی خوب را میگم که گفتت شرمنده .منم خیلی بهم برخورد و رفتم خونه .چند هفته ای گذشت که دوباره دیدمش و سلام کردم و خواستم برم صدام کرد و
گفت علی آقا شما نقشه کشی بلدید
 
گفتم بله .چطور؟
-آخه من میخوام برم رشته عمران میخواستم ببینم سخته
-والا چی عرض کنم .من طراحی صنعتی میخونم
-یعنی چی؟
یعنی کار من کشیدن اجسام هستش نه ساختمان
-خوب کلا نقشه کشی سخته ؟
-اگه علاقه داشته باشی نه .من خودم با نقشه کشی خیلی حال میکنم
-اگه سوالی داشتم میتونم مزاحم بشم
-خواهش میکنم مراحمی.اما شما که از من خوشتون نمیاد
-یه لبخندی زد و گفت بعدا بهتون میگم
گذشت روزها و کم کم ارتباطمون بیشتر شد .دیگه واقعا دوست شده بودیم و عصرها که من میرسیدم خونه اگه موقعیت داشت زنگ میزدم خونشون و حرف میزدیم .خدائی دختر خوبی بود و خیلی دوست داشتنی .در کنار درسش یه ورزش تکواندو هم مشغول بود .روزهاگذشت و ما بیشتر بهم وابسته شدیم .چند باری توی پارکینگ دست همو گرفتیم و همو بغل میکردیم و میبوسیدم در همینحد .چون من واقعا میترسیدم که یه موقع اتفاقی بیفته و کسی بفهمه .اما خوب هربار که این مار را میکردیم من شب دچار بیضه درد میشدم و مجبور بودم یا مسکن بخورم اگه هم خیلی شدید درد میکرد برم حمام و جلق بزنم .چند روزی مادرم رفت مسافرت خونه خواهرم شیراز و من چون مشغول کار بودم نمیتونستم برم .حدود 1 هفته ای مادرم نبود .من هم فقط عصرها میومدم خونه .
 
 
روز دوم یا سوم بود که داشتم با سیما حرف میزدم بهش گفتم
-میای خونمون
-برای چی ؟
هیچی تنهام.حوصلمم سر رفته
-نه .نمتونم
-اذیت نکن اگه میتونی بیا
-نمیتوتنم باید برم باشگاه .پس فردا هم مسابقه درم
منم که خیلی حالم گرفته شده بود بیخیال شدم و به بقیه حرفهامون ادامه دادیم تا رفتش باشگاه.فردا عصر هم باهم حرف زدیم باز هم بهش گفتم میای که اینبار گفت فردا بعد از ظهر مسابقات شروع میشه اگه بردم میام اما اگه باختم نمیام .منم که خدا خدا میکردم ببره ظهر از شرکت زدم بیرون که اگه برد و خواست بیاد خونمون دیگه بهانه ای نداشته باشه .شانس من زد و برده بود .منم رفته بود توی محوطه نشستم که دیدم یه آدم خسته داره میاد دیدم سیما هستش .تا منو دید خودشو جمع و جور کرد اما از هرش مشخص بود که خیلی کتک خورده .رفتم زیر پارکینگ تا بیاد تا رسید بغلش کردم گفتم شیری یا روباه که گفت شیر خسته و داغون.خیلی خورد توی ذوقم چون میدونستم میخواد بهانه کنه که نیاد گفتم
خوب پس به سلامتی بردی.خدا منو خیلی دوست داره
-چرا تو را؟
-چون گفتی ببری میای پیشم
-علی بیخیال من داغونم همه بدنم درد میکنه
-یعنی نمیهوای بیای
نه .چان خودم حال ندارم اصلا
-تو ببا اگه حال نداشتی برو
-باشه یه روز دیگه
-نه قول دادی باید بیای .بیا من خودم بغلت میکنم ماسازت میدم تا بدنت روی فرم بیاد
-بهیه شزط
-جی؟
که زود برم
-باشه حالا بریم
خلاصه راضیشد و آمد خونمون .نشست روی مبل و آرم چشماشو بسته بود منم که رفتم توی آشپزخانه 2 تا لیوان آبمیوه آوردم تا باهم بخوریم نشسم کنارش و دستمو انداختم گردنش گفت
-آخخخ علی همه بدنم درد میکنه
– خوب عزیزم باید بمالمشون تا خوب بشند
-بدتر میشه
-نترس اگه شد هرچی تو بگی اول آبمیوتو بخور
 
یکمی خورد وگفتم حالا بیا پایین دراز بکش همونطور رفت با مانتو بخوابه گفتم نه در بیار آخه با مانتو من چطوری ماساژ بدم .مانتو را در آوردیم و خوابید من آنموقع اصلا فکر سکس نبودم و دوست داشتم توی بغل هم باشیم اما خوب بدم هم نمیومد که بتونم باهاش سکس کنم .از پشت گزدنش شروع کردم به مالیدن تا آمدم پشت کمر و نزدیک باستنش.دیدم واقعا خسته هستش همینطور که ماساژ میدادم رفتم پائین روی باستنش که خودشو جمع کرد گفت بسته دیگه بهترم منم که هم داشتم از ماساژدادن لذت میبردم هم ازین که دارم بدنشو لمس میکنم گفتم تازه هنوز شروع نکردم دارم گرمت میکنم .اما به باستنش دیگه دست نزدم آمدم پائینتر و از رون پاهاش شروع کردم به مالیدن خیلی بدن خوبی داشت اصلا چربی نداشت همش سفت و عضلانی بود .ماساژ دادم تا پائین .گفتم بخواب الان میام .رفتم یه پماد بود برای مااژ بدن آوردم و گفتم حالا تازه میخوام ماساژ بدم و باید چسماتو ببندی و حرف نزنی .چون باید پیراهنتو بدم بالا و این پماد را بمالم گفت علی بیخیال خوبم عزیزم خیلی بهتر شدم از من اسرار که نه باید بمالم .دستشو گذاشت کنارش م منهم پراهنشو دادم بالا وای چی میدیم خدای من .یه بدنی که اصلا فکرشو نمیکردم اینهمه سفید و تمیز بایه .پائین کمروش مالیدم آمدم تا وسط کمرش جوری میمالیم که یعنی این بند سوتین مزاحمه دستمو بردم پشتش خواستم باز کنم یهو تکون خورد و گفت نه همینطور خوبه .منم گفتم نمیشه عزیزم اینجوری میماله بهش بعدشم میخوام از بالا بکشم تا پائیمن بازش کردمو پیارهنشم دادم بالا تر از کنار بدنش سینه هاش مشخص بود منم باز مشغول ماساژ شدم حسابی کمرشو مالیدم و آمدم پائینتر نزدیک باسن هرزگاهس دستمو میبرم زیر شلوارش به بهانه ماساژ دادن حالا دیگه تکرارش بیشتر شده بود و آن هم حرفی نمیزد .رفتم روی پاهاش نشستم و آروم آروم شلوارشو کشیدم پائین اولش چیزی نمیگفت یا متوجه نبود تا وسطهای باستنش که رسیدم یهو دستشو گرفت به شلوراش و گفت
چیکار میکنی علی ؟.
دارم ماساژ میدم چیه مگه ؟
داری شلوارمو در میاری
خوب میخوام پماد بزنم کاری ندارم
زشته .نمیخوم
مگه جالا بالا تنتو دیدم و ماساژ دادم طوری شد
نه اما پائین تنه زشته و خوب نیست
نترس همونطور که با تنتو مالیدم پائینم میمالم تو راحت باش و بدنتو آزاد کن
 
آروم آروم کشیدم شلواذشو تا زانوهاش پائین.شورتش نیمه آمده بود تا روی باستنش یکم پماد زدم و شروع کردم به مالیدتن بدنش و شورتشو کشیدم پائین چه حالی میداد یه کون ناز و سفید جلوی چشمام بود که هیچوقت فکرشو نمیکردم .ماساژدادنمو ادامه دادم هرزگاهی دستمو میبردم لای کونش و سوراخشو هر دفعه دست میکشیدم .خیلی حال میداد منم کیرم داشت میترکید هر لحظه دل میخواست بیفتم روش و بکنم توی کونش گفتم الان زوده رفتم پائینتر و شلوارشو از باهاش در آوردم با شورتش .اصلا مثل اینکه توی این دنیا نبود هیچی نمیگفت دیگه منم به کارم ادامه دادم داشتم ساق پاشو میمالیدم یهو زد به سرم که کوسشو ببینم هرجوری هست یکم پاهاشو از هم فاصله دادم یه لحظه چشمم به کوسش خورد اوووووف چقدر ناز و تمیز بود اما تابلو نکردم وکارمو ادامه دادم همش توی این فکر بودم که میشه من این کسو لمس کنم و کیرمو بزارم لای کوسش که به سرم زد برم سمت کونش و دوباره ماساژ بدم ایندفعه موقع ماساژ دادن دستمو بیشتر میبردم لای پاهاش تا اینکه دلو به دریا زدم و رفتم سمت کوسش اصلا باورم نمیشد داغ داغ شده بود و خیس بود همچین که دستم رفت لای کوسش یهو با صدای لرزان گفت علی چیکار میکنی گفتم هیچی ماساژ میدم گفت اینجارا دیگه نه .فهمیدم ترسیده گفتم باشه اما حس کردم که شهوتی شده کونشو مالیدم و آمدم بالا ایندفعه دستاشو از بدنش فاصله داده بود و میشد سینه های کوچیکشو از منار بدنش دید و لمس کرد .منم همانطور کورشو میمالیدم دستوم میبردم تا بره روی سینه هاش مقاومتی نمیکرد پیش خودم گفتم علی الان وقتشه گفتم من برم پماد بیارم این تمام شد و رفم توی آشپزخانه لخت لخت شدم آمدم از پشت بالای سرش ایستادم آروم نشستم طوری که پاهای آن وسط پاهام بود و به آرومی خوابیدم روی کونش که یهو جیغ کشید عیلیییییییی.بلند شوو داری چیکار میکنی .من دخترم .به تو اعتماد کردم .گفتم عزیزم میدونم اما نترس منم بهت آسیبی نمیزنم اولش یکم مقاومت کرد اما بعدش راضی شد فکر کنم آن هم مثل من خیلی شهوتی شده بود همینوطر که روش خوابیده بودم کیرمو گذاشتم لای کوسش.خودشو محکم گرفته بود که توش نره کیرمن هم حسابی سفت شده بود و کلفت آرم پیرهنشو از سرش خارج کردم و حالا من لخت لخت روی سیما خوابیده بودم و کیرم لای کوس کونش بود و دستم روی سبنه هاش دلم نمیخواست به اینجا ختم بشه و آبم بیاد بلند شدم برش گردوندم اما سیما چشماشو بسته بود و نگاه نمیکرد صداش زدم فقط با حرکت سر جوابمو میداد.کنارش دراز کشیدم شروع کردم به خوردن لبهاش اولش بی تفاوت بود اما بعدش خودش هم ادامه داد و داشت لذت میبرد منم با دستم سینه و کوسشو میمالیدم
 
کمکم رفتم پائین و شدوع کردم به خوردن سینه هاش از خود بیخود شده بود و آرم ناله میکرد که نشان میداد داره لذت میبره باز هم رفتم پائینتر و رسیدم به کوسش اول خوب نگاه کردم دیدم واقعا حرف نداره اصلا این اندام بهش نمیخورد که مال یه دختر دبیرستانی باشه .آرو زبونمو بردم لای کوسش که یهو صداش بیشتر شد و دستمو گرفته بود و فشار میداد فهمیدم ازین کار داره ا=لذت میبره منم بیشتر زبون میزدم و میمکیدم توی همین حال صدای سیما بلندتر شده بود و میگفت علی علی دارم میمیرم بستهه اما من کار خودمو میکردم که یهو شروع کرد به پیچیدن به خودش و تکان خورن فمیدم ارضا شده حالا بیحال افتاده بود و دیگه صدائی ازش بیرون نمیومد اروم کنارش خوابیم و بغلش کردم توی بغل منو خودشو رها کرده بود بعد از چند دقیقه ای که چشماشو باز کرد اولین کاری کهکرد یه بوس به لبهای من کرد و گفت علی من هیچوقت فکر نمیکردم ارضا شدن این لذتو داشته باشه همیشه میترسیدم ازینکار گفتم نترس عزیزم من کاری نمیکنم که تو بدت بیاد و ناراحت بشی همانطور که توی بغلم بود دستشو برد سمت کیرم وقتی گرفت کیرمو توی دستش از حال خودم خارج شدم و آن هم آروم میمالید کیرمو بهش گفتم سیما میخوری کیرمو نه گفت آره نه گفت نه فهمیدم بدش نمیاد که تجربه کنه منم سرش به سمت کیرم هدایت کردم اولش یکم لیسش زد بعد آروم سرشو کرد توی دهنش اما خیلی ناشی بوذ همش با دندوناش به کیرم میکشید با اینکه درد دشت اما لذت هم داشت گفتم عزیزم سعی کن با لبهات فقط این کارو بکنی و کم کم داشت یاد میگرفت وقتی کیرم توی دهنش بود خیلی لذت داشت همش نگهش میکردم که با چه لذتیی میخوره داشتم ارضا میشدم که فکر کون خوشگلش از سرم بیرون نمیرفت و گفتم باید کونشو بکنم کشیدمش آروم بالا و بهش گفتم سیما میخوام بکنمت برق از کلش پرید گفت علی من دخترم گفتم میدونم عزیزم اما از پشت گفت نه میترسم گفتم نترس عزیزم آروم میکنم که توام لذت ببری اگه دوست نداشتی نمیکنم .رفتم از توی کمدم یه ژل لیدوکائین آوردم چون قبلا که سکس داشتم با دوست دخترم ازین ژل استفاده میکردم تا کمتر دردش بیاد .
 
خوابوندمش روی شکمش و لای کونشو باز کردم یکم ژل زدم به سوراخ کونش و مالیدم دورش خیلی سوراخ کوچیک و نازی داشت آروم انگشت کوچیکمو کردم بره تو اولش دردش میگرفت بعد یکم جا باز کرد با انگشت وسطم فرو کردم خیلی با فشار باید میکیردم تا بره توش چون میگفت اولین بار هستش که داره سکش میکنه و من خودم هم با این بدنی که دیدم حس میکنم واقعا راست میگفت .یکم که دیدم انگشتم روان شده ژل زدم سر کیرم و به سوراخ کونش و آروم گذاشتم در سوراخش اولش یکم فشار دادم دیدم داره خودشو میکشه جلو بیشتر فشار ندادم و بازی کردم با سوراخش خوابیدم روی سیما و یواش عقب و جلو میکردم فک کنم نصف سر کیرم رفته بود توش فشارمو بیشتر کردم که جیغ زد گفتم عزیزم تحمل کن اولش درد داره کفت دارم پاره میشم گفتم نترس منم فشارمو ادامهه دادم و سیما خمش جیغ میزد و ناله میکرد حس کردم کیرم داغ شده و تحت فشاره فهمیدم تا نصفه رفته توش بازم هم ادامه دادم به عقب وجلو کردن تا تقریبا تا آخرش رفت توی کون سیما اون هم دردش کمتر شده بود چون هم راهش باز شده بود هم بی حشی ژل اثر کرده بود همینطور که عقب و جلو میکیردم دستمو از بردم زیر بدنش و سینه هاشو گرفتم و میمالیدم یه لحظه حس کردم داره آبم میاد تا آمدم بپرسم چیکارش کنم ریختم توی کون سیما یهو سما داد زد علی سوختم و من خودمو انداختم روی بدنش بعد از چنر ثانیه ای از روی سیما بلند شدم و خوابیدم کنارش و آن هم منو بغل کرده بود
 
این یکی از بهترین سکسهای منو سیما بود من الان هم با سیما دوست هستم و هروقت که بتونیم باهم سکس میکنیم .دوستیمون خوبه خدا را شکر و هروموقع بهم احتیاج داشته باشیم در کنار هم هستیم
امیدورام ازین خاطره من راضی باشید اگه بتونم باز هم براتون از سکسهای بعدیم با سیما مینویسم اما باز هم بستگی به نظر خودتون داره که دوست داشته باشید یا نه .ببخشید طولانی شد میخواستم کامل بنویسم براتون.
موفق  باشید
نوشته:‌ علی

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «علی و سیما»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا