بزرگ ترین رویای من

من و مریم پسر عمه و دختر دایی هستیم،ما سالهاست که با هم سکس داریم از بچگی تا حالا 28 سالگی
جفتمون هم مجرد هستیم من فارغ التحصیل داروسازی و اون  کامپیوتر یه شب رفتیم خونشون چشمتون روز بد نبینه،یکم از یه دارو ریختیم توی آب پرتغال و بعد شام و موقع خواب بردیم دادیم همه خوردن بجز من و خودش که هماهنگ بودیم،که کاش اینکار را نمیکردم!!!!
 
ولی بگذریم همه 5 دقیقه بعد رفتن توی خواب و میدونستم تا 7 الی 8 ساعتی نمیان بهوش، با خیال راحت رفتیم تو اتاقش و چراغ را روشن کردیم و لخت مادرزاد شدیم چون مریم کسش مو داشت خوشم ینمومد و رفتیم حموم و به صاف و صوف کاری کس و کون خانم پرداختیم چون توی حموم لذتی نداشت پریدیم بیرون، دیدم همه بیهوش و به خر و پف افتادن یه کم بی حسی زدم به کیر و رفتیم تو تخت دو نفره!
ساعت 1.30 نصف شب شروع و 3 نصف شب تموم!شرح ماجرا من چون فیلم پورن آرت زیاد میبینم سعی میکنم احساسی و قشنگ با عشقم سکس کنم.
 
کیرم بی حس بود و نیاز داشت که مریم اونا از خواب بلندش کنه،پس مالیدش به کسش و آه آه میکرد کیرم رو با دستش گرفت و به لبه های کسش می مالید یعنی همون جایی که زنها بیشتر تحریک میشند و بعد شروع کرد به خوردش بلاخره بیدار شد و شق شد تو همون پوزیشن کرد تو سوراخ کوسش و بالا و پایین روش میشد من هم دراز کشیده و اند حال!بعد تو هون حالت خوابید شروع کردم بالای کسش را به ماساژ و بعد با دهن لبه های کسش را میبوسیدم و میکشیدم و میخوردم و با دستم هم زمان تو سوراخ کسش،اند حال بود براش
 
دستاش را محکم گرفتمو و با شدت تموم شروع کردم به لیسیدن کسش دیگه نمیتونست طاقت بیاره منم بلند شدم و کیرم کردم تو کوسش و بنا کردم به هول دادن و رفتم سراغ لبهاش و نوک سینه های بلورش نمیدونید چه لذتی داره بعد مدتی پوزیشن را عوض کردم و تو حالت نشسته آوردمش رو پام و شروع کردم به خوردن لبهاش انگار که تاحالا همچنین حالی نکرده بودم رفتیم پوزیشن بعدی و تو حالت سگی کیرم رو گذاشتم تو کون عشقم و سینه هاش رو با یک دست ماساژ میدادم،دیدم دیگه وقتشه بهش گفتم رو به سقف بخواب کاندوم رو انداختم به کیر و رو کوسش خوابیدم یهو دیدم یه چیزی داره فشار میاره به کیرم! بلند شدم دیدم اب کسش پاشید به دیوار منم کاندوم در اوردم و با سینه هاش کیرم رو ماساژ داد و کیرم رو برد تا با دهنش ساک بزنه بعد چند دقیقه آبم داشت میومد!
 
کشیدم از دهنش بیرون و ریختم رو سینه هاش بعد شروع کردیم به لب گرفتن و ابزار علاقه به هم گفتم عشقم همیشه با من باش! گفت آرمان جون من همه چیزم در اختیار توست عزیزم و منم لب هاش رو بوسیدم،بلند شدیم و با حالت شادی رفتیم حموم! هم دیگه را شستیم و بر گشتیم رو تخت و شروع کردیم به ماساژ کلی بدن لباس ها رو پوشیدم و دیوار را پاک کردیم و تا صبح تو بغل هم خوابیدم صبح جمعه ساعت 6.30 بود ساعت زنگ زد که برم کارخانه کار،مریم هم بیدار شد گفتم عزیزم من دارم میرم بهوش اومدن اس بده رفتم کار دیدم تا 9 خبری نشد!اس دادم چه خبر؟ گفت خواهر کوچیکش حالش بد شده و حالت تهوع داره!
سریع زنگ زدم سه شو بگیرم گفت داره میبرنش دکتر!! ما را بگو استرس گرفتمون که نکنه بفهمن!!
رفتن دکتر و اومدن،ولی به خیر گذشت و دکتر گفته بود احتمالا مسموم شده و خوشبختانه نگفته بود که از عوارض بیهوشی هست   🙂

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «بزرگ ترین رویای من»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا