سزای خیانت

سلام دوستان اسم من بهزاده…

اواخر تابستون 84 بود صبح طبق معمول ساعت 9 سوار اتوبوس واحد شدم که برم دم مغازه .
روی صندلی روبروی قسمت زنونه نشستم . داشتم به گوشیم ور میرفتم که اتوبوس ایستاد و یه دختر چادری با یه زن دیگه سوار شدند و نشستن روبروی من. نا خداگاه نگاهم گره خورد تو نگاه دختره که اونم نگاهش میخ شده بود به چشمای من .چند دقیقه گذشت تا به خودم اومدم . یه دختر خوشکل وناز بایه چهره معصوم چشم دوخته بود به من .یه لبخند بهش زدم تازه به خودش اومد ،خندش گرفت و سرشو انداخت پایین .
دیگه رسیده بودیم به ایستگاه نزدیک مغازم. پیاده که شدم زیر چشمی نگاه کردم دیدم اونا هم پیاده شدند.
رفتم طرف مغازه سریع در را باز کردم و رفتم پشت ویترین مغازه که به طرف خیابون بود. پشت شیشه ایستادم و پیش خودم میگفتم ایکاش برگرده و منا ببینه که از قضا هر دوتاشون برگشتند و چند ثانیه ای نگام کردند و رفتند .
چشمای دختره وقتی منو تو مغازم با اون همه موبایل دید برق زد.
بعد رفتنشون همش تو این فکر بودم که چی میشد دوباره ببینمش.
فردا صبح تو مغازه داشتم جنسایی که برام رسیده باد را میچیدم که یه صدای لرزون گفت سلام.
برگشتم دیدم خودشه .
جوابشو دادم و نشستیم به حرف زدن.
اسمش مریم بود و تازه بیست سالش تموم شده بود.
دوستی ما از اینجا شروع شد.
واقعا دوستش داشتم یعنی میپرستیدمش.
برای اولین بار کنار رودخونه تو یه پارک یه لب کوچولو ازش گرفتم.
اولین بارم بود که یه دختر رامیبوسیدم. واقعا حس خوبی داشتم .کیرم راست شده بود و دیگه داشت شلوارمو پاره میکرد.
اونم متوجه شد یه نگاه کرد و زد زیر خنده .
دستشو گرفتم و گذاشتم رو کیرم .خندش به ترس تبدیل شد و با چهره وحشت زده پرسید چقدر بزرگه؟ 0
خندیدم و دستشوگرفتم بردمش تو ماشین وبرگشتیم خونه.
از اونروز رابطه ما عمیقتر شد و همش خدا خدا میکردم یه موقعیت جور بشه و بیارمش خونه و ببینم چی زیر اون مانتو قایم کرده.
بالاخره یه روز بردمش خونمون.
به محظ رسیدن لبامون چفت شد تو هم و چسبوندمش به دیوار و شروع کردم به خوردن لباش و گردنش.
صدای آه و ناله ازش بلند شد.
آروم دستمو بردم طرف سینه هاش با عشوه نگام کرد .نمیدونید چه گیرایی داشت اون چشماش.
مانتوشا کندم و خابوندمش رو زمین.
یه تاپ دکمه دار ساتن سفید بوشیده بود که سینه هاش از زیر تاپ چشمک میزد.
تاپشو در آوردم .واااااای دوتا سینه پرتقالی سفید زیرش قایم شده بود.
منم مثل وحشیا افتادم به جونشون و شروع کردم به خوردن.
عجب سینه هایی.
یکم که سینه هاشو خوردم حوس کردم سری به کون خوشتراشش بزنم .
نمیدونید چه کون نازی داشت .
اما هر کاریش کردم نذاشت شلوارشو در بیارم و داغ این موند به دل من.
چند وقتی از این قضیه گذشت تا اینکه یه روز از طریق یه غریبه متوجه شدم مریم با چند نفر دیگه هم در ارتباطه و باهمشون سکس داره.
داشتم دیوونه میشد .
اما باورم نمیشد .
تا اینکه یه بار خودش با کمال پروی گفت که با یکی دوست شده و طرف اونو برده خونه و کون سفتی ازش کرده .
دیگه داشتم منفجر میشدم.
دلم میخواست خفش کنم.
زدم تو گوشش و رفتم رابطمون برید از اون به بعد مثل گرگ افتادم به جون دخترا و زنا.
فقط دلم میخواست از هر چی زن و دختره انتقام بگیرم.
برای همین هر دختر یا زنیو میدیدم و چشمم میگرفتش باهر دوز و کلک باهاش رفیق میشدم و تو همون هفته اول کون سیری حالا چه با رضایت چه بازور ازشون میکردم و رهاشون میکردم.
بعد از یکسال مریم دوباره اومد سراغم و با التماس و خواهش ازم عذرخواهی کرد .
اما تو ذهن من فقط انتقام بود.
وانمود کردم که بخشیدمش.
اونم باورش شد.
تا اون روز که دوباره اومد تو خونمون اما اینبار من فقط فکر انتقام بودم.
برعکس دفه قبل تا یکم سینه هاشو مالیدم سریع خودش لخت لخت شد.
دیگه از شرم و حیا تو اون خبری نبود.
خوابوندمش رو تخت و بدون مقدمه کیرما یه باره با حرص فرو کردم تو کونش تا اومد جیق بزنه سرشا محکم فشار دادم رو بالشت.
اشک از چشماش شرشر میریخت اما برام مهم نبود و با حرص دل کیرمو فرو میکردم تو کونش و در میاوردم.
چنان کونی ازش کردم که وسط کار دیگه از شدت درد ازحال رفته بود و من ادامه میدادم .
آبم که اومد همشو خالی کردم تو کونش .
وقتی کیرمو کشیدم بیرون سوراخ تنگ کونش اندازه مچ دست باز مونده بود.
رفتم یه لیوان آب یخ آوردم ریختم رو مریم تا بهوش اومد .
ازجاش نمیتوست تکون بخوره و فقط گریه میکرد.
بلندش کردم و بهش گفتم برو گمشو جنده از این خونه بیرون و اونم رفت.
از پنجره رفتنشو نگاه میکردم.
نمیتونست قدم از قدم برداره.
اما حقش بود.
این سزای خیانت به یه عاشق بود که حاضر بود برای عشقش جون بده

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

5 دیدگاه دربارهٔ «سزای خیانت»

  1. هه خودتو گول میزنی یا مارو؟
    هرچند که واقعا حقش بوده و باید به جای کون کسشو میکردی ولی تو عاشق نبودی فقط میتونیم بگیم چون دوس پسرش بودی بهت خیانت کرده همین

  2. نمیدونم ولی یه عاشق اینجوری با عشقش نمیکنه شاید بهتر بود همونموقع که خودش بت گفت اگه دیگه نمیخواستیشم ولی حداقل به قولی ارشادش میکردی.اره این بهتر بود داداشم…

    1. کار خوبی کردی، کاش همه میتونستن انتقام بگیرن ، کاش منم میتونستم برا یبارم شده انتقام بگیرم تا اینجوری نسوزم، درکت میکنم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا